مدیریت بلاگری!

به گزارش خبرنگار گروه جامعه خبرگزاری آنا؛ در روزگاری که همه چیز باید «دیده شود» تا وجود داشته باشد، رسانه دیگر فقط ابزار اطلاعرسانی نیست؛ صحنهایست برای نمایش. شبکههای اجتماعی ما را درگیر مسابقهای نابرابر کردهاند؛ مسابقهای که در آن، کسی نمیپرسد چه کردی، فقط میپرسند کجا دیده شدی. این عطش دیدهشدن، حالا از مردم عادی فراتر رفته و دامن مدیران را هم گرفته است؛ حتی آنهایی را که باید تمام تمرکزشان بر حل مسائل باشد، نه ساختن قاب برای دوربین.
شهرداریها بهدرستی دریافتهاند که بدون روایتسازی رسانهای، نمیتوان با مردم ارتباط برقرار کرد. اما مسئله از جایی آغاز میشود که روایتها بهجای تمرکز بر «کار»، به «چهره»ی مدیر گره میخورند. وقتی شهردار در هر ویدیو، مرکز قاب است، وقتی بیشتر از پروژه، مکثها و نگاهها و جملههای او تدوین میشود، رسانه دیگر نقش خود را گم کرده است.
شهردار منطقه ۱۵ تهران در روزهای گذشته، نمونهی آشکاری از این سبک روایتسازی بود. انتشار فیلمی از او که بازتاب گستردهای داشت، اما اصل کار را تحتالشعاع قرار داد. در کرج نیز، همین سبک از روایتگری تصویری، بدون تحلیل و بدون مشارکت، بارها تکرار شد. نتیجه آن شد که تصویر مدیر، از شهر جلو زد.
در مقابل، اقدامات مثبتی در همین منطقه ۱۵ انجام شده است. برای نمونه، از ابتدای سال جاری، ۴۲ واحد موسوم به پلاک قرمز در نواحی یک و دو پلمب شدند؛ اقدامی برای افزایش امنیت اجتماعی محلات پرخطر، در پاسخ به مطالبه اهالی. همچنین، در مناسبتهایی مانند سالگرد شهادت سردار سلیمانی، کلینیکهای درمانی سیار با حضور پزشکان داوطلب، به محلات کمبرخوردار خدمات رایگان ارائه دادند. اما همین اقدامات نیز، بهجای آنکه با روایت مشارکتی و واقعمحور در رسانه بازتاب یابند، بار دیگر در سایه پررنگ حضور چهره مدیر محو شدند.
یادآوری یک خاطره تاریخی در اینجا ضروری است. در دوران تصدی شهرداری ارومیه، شهید مهدی باکری، نماد تواضع و خدمتگزاری، گاه پیش از طلوع آفتاب، لباس رفتگری میپوشید و خود به نظافت خیابانها میپرداخت. در یکی از همین صبحها، یکی از دوستانش هنگام خرید نان با رفتگری روبهرو شد که صورتش را پوشانده بود. وقتی جلو رفت، دید او کسی نیست جز شهردار وقت، مهدی باکری. هیچ دوربینی آنجا نبود. هیچ پستی منتشر نشد. اما اثر آن کار، تا امروز باقی مانده است.
همین شهید باکری، از عکاس جنگ میخواست تصویرش را ثبت نکند؛ و برادرش، سالها بعد جملهای گفت که باید سرلوحهی هر مدیر باشد: اگر مهدی زنده بود، اجازه نمیداد عکسش روی هیچ بیلبوردی برود. او آمده بود کار کند، نه چهره شود.
شاید زمان آن رسیده که مدیران از روایتهای چهرهمحور فاصله بگیرند و به بازنمایی شفاف، مستند و مشارکتی از کار برگردند. روایت واقعی، نیاز به ستاره ندارد. کافیست دوربین را چند قدم عقب بکشیم. نه برای محو چهره مدیر، بلکه برای دیدن آنچه واقعاً در شهر اتفاق میافتد. چون کشور، بیشتر از قهرمان، به کار نیاز دارد؛ و رسانه، بیش از قاب، به حقیقت.
انتهای پیام/