دو همسایه، دو دشمن/ ریشه‌های دشمنی دیرینه میان هند و پاکستان

دو همسایه، دو دشمن  ریشه‌های دشمنی دیرینه میان هند و پاکستان
روابط هند و پاکستان بار دیگر رو به تیرگی گذاشته است؛ تنش‌هایی که نه تنها امنیت منطقه، بلکه ثبات جهانی را به چالش می‌کشند. اما تاریخچه این دشمنی عمیق، به سال ۱۹۴۷ و جدایی خونین شبه‌قاره هند بازمی‌گردد؛ جایی که اختلافات مذهبی، هویتی و مرزی آغازگر یکی از پیچیده‌ترین رقابت‌های سیاسی جهان شد.

به گزارش خبرگزاری آنا، هند و پاکستان، دو کشور بزرگ آسیای جنوبی، به‌رغم اشتراکات تاریخی، جغرافیایی، فرهنگی و زبانی، یکی از پیچیده‌ترین و طولانی‌ترین روابط خصمانه را در جهان امروز تجربه کرده‌اند. این دشمنی عمیق، ابعاد مختلفی دارد که از مسائل سیاسی و نظامی گرفته تا اختلافات مذهبی و هویتی، هرکدام در شکل‌دهی به این مناسبات نقش داشته‌اند. از زمان استقلال این دو کشور در سال ۱۹۴۷، تقابل میان هند و پاکستان به یکی از برترین چالش‌های منطقه‌ای تبدیل شده و بار‌ها به بحران‌های امنیتی و نظامی در سطح جهان دامن زده است. در مرکز این اختلافات، مسئله حساس کشمیر و اختلافات مذهبی میان اکثریت هندو در هند و مسلمانان در پاکستان قرار دارد.

تنش‌های دائمی میان دو کشور، نه تنها محدود به مسائل دوجانبه نیست، بلکه به دلیل دخالت قدرت‌های خارجی و رقابت‌های ژئوپلیتیک، بُعدی بین‌المللی پیدا کرده است. در طول دهه‌های گذشته، جنگ‌های خونین، توسعه تسلیحات هسته‌ای، فعالیت تروریسم، و رقابت‌های اقتصادی و سیاسی میان دو کشور، شرایط را پیچیده‌تر کرده و راه‌حل‌هایی پایدار برای مدیریت و کاهش تنش را به عقب رانده است. علیرغم تلاش‌های دیپلماتیک و میانجی‌گری‌های بین‌المللی، بی‌اعتمادی عمیق میان دو ملت، حل اختلافات دیرینه را دشوار کرده است.

تاریخچه و ریشه‌های شکل‌گیری بحران میان هند و پاکستان

درک روابط میان هند و پاکستان بدون شناخت بنیان‌های تاریخی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسیِ این دو کشور امکان‌پذیر نیست. شبه‌قاره هند یکی از مناطق باستانی و پرجمعیت جهان محسوب می‌شود و تعاملات تمدنی، مذهبی و زبانی در این جغرافیا ریشه‌ای عمیق دارد. در آغاز قرن بیستم، این منطقه همچون گذشته، صحنه تعاملات مذهبی بین هندوها، مسلمانان، سیک‌ها و دیگر اقلیت‌ها بود. با افزایش نفوذ استعمار بریتانیا از قرن هجدهم تا میانه‌های قرن بیستم، بافت جمعیتی، خطوط طبقاتی و تمایلات سیاسی-فرهنگی هند دستخوش تغییری بنیادین شد. امپراتوری بریتانیا سیاست‌هایی اتخاذ کرد که به تقویت تمایز‌های قومی و مذهبی انجامید؛ از جمله جداسازی حقوقی جوامع بر اساس دین و تقویت هویت‌های جمعی برای تسهیل مدیریت و کنترل سیاسی. این تمایز‌ها در طول زمان به انباشت بی‌اعتمادی، رقابت و گاهی دشمنی بدل شدند. به همین دلیل، تقسیم شبه‌قاره به هند و پاکستان در سال ۱۹۴۷، پیامد سال‌ها انباشته شدن تنش و بی‌اعتمادی بود، نه صرفاً یک انتخاب ساده سیاسی.

۱. نقش استعمار بریتانیا

زمانی که بریتانیا تصمیم به ترک هند گرفت، دو جریان اصلی سیاسی در منطقه فعال بودند: کنگره ملی هند با اکثریت اعضای هندو و اتحادیه مسلمانان به رهبری محمدعلی جناح که از خواسته مسلمانان برای برخورداری از هویت سیاسی مستقل حمایت می‌کرد. اتحادیه مسلمانان بر این باور بود که منافع مسلمانان در هند واحد تضمین نخواهد شد و بیم سرکوب و کم‌توجهی نسبت به این اقلیت بزرگ در نظام سیاسی آینده ایجاد شد. به همین دلیل، هدف تشکیل «پاکستان» به عنوان سرزمین مستقل با شعار مشهور «پاکستان یا نابودی» مطرح شد. کنگره ملی هند اصرار داشت که هندوستان باید سرزمینی برای همه ادیان باشد و تأکید داشت مشکلات مذهبی با گذر زمان و رشد آموزش و جامعه مدنی تعدیل خواهد شد.

۲. فرایند تقسیم شبه‌قاره

زمانی که طرح تقسیم رسمیت یافت، روند پیاده‌سازی آن با بحران‌های متعددی روبه‌رو شد. خطوط مرزی پنجاب و بنگال عجولانه و بدون توجه کافی به پراکندگی جغرافیایی جمعیت‌های مذهبی تعیین شد. این خط‌کشی باعث جابجایی ده‌ها میلیون نفر از دو سو شد و وضعیتی بی‌سابقه از مهاجرت اجباری را موجب شد. گزارش‌های تاریخی بیانگر کشته شدن بین پانصدهزار تا یک میلیون نفر و آوارگی حدود پانزده میلیون نفر هستند. زخم‌ها و رنج‌های ناشی از این مهاجرت اجباری بر ذهنیت و حافظه جمعی هر دو ملت سایه افکند و نسل‌های متعدد را تحت تأثیر قرار داد.

تقسیم هند و پاکستان صرفاً مهندسی مرز نبود بلکه دست کم در ابتدای امر موجب شکل‌گیری دو هویت ملی مستقل و در تقابل  شد. در پاکستان تلاش برای ساخت یک هویت ملی متفاوت با تکیه بر اسلام و جدا از هویت تمدنی و فرهنگی هند صورت گرفت. در طرف مقابل هند خود را به عنوان یک کشور سکولار تعریف کرد که در آن همه ادیان و اقوام می‌توانند حضور داشته باشند. این دوگانه هویتی، نخستین رگه‌های جدایی ایدئولوژیک و سیاسی را میان هند و پاکستان مستقر ساخت. سیاستمداران دو کشور تلاش کردند هویت ملی خود را با تمایزگذاری نسبت به رقیب قدرتمند خود تقویت کنند و این روند خود تقابل و رقابت را تشدید کرد.

۳. مسئله کشمیر

منطقه کشمیر که در مرز شمالی هند و پاکستان قرار دارد، از زمان تقسیم تا به امروز یکی از حساس‌ترین نقاط برخورد بین دو کشور بوده است. در هنگام تقسیم، راجه هندو مذهب کشمیر تصمیم به الحاق این ایالت با اکثریت مسلمان به هند گرفت که این عمل باعث بروز نخستین جنگ شدید میان دو کشور تازه‌تأسیس شد. ترتیبات اولیه برای توقف درگیری، سرنوشت نهایی کشمیر را به رجوع به آرای مردم و برگزاری همه‌پرسی مشروط ساخت. اما مشکلات سیاسی و نظامی جلو تحقق این فرایند را گرفت و منطقه کشمیر در عمل به دو بخش شبه‌مستقل تحت کنترل هند و پاکستان تقسیم شد. این وضعیت نه‌تنها زمینه درگیری‌های مرزی و جنگ‌هایی جدید را در سال‌های بعد فراهم کرد بلکه به یکی از عناصر ثابت بحران و دشمنی در روابط فی‌مابین بدل شد.

سیاست‌های داخلی و نظامی/ از رقابت هویتی تا جنگ‌های تمام‌عیار

گرچه منشأ بحران هند و پاکستان را نزد عموم مردم غالباً در مباحث مذهبی جست‌و‌جو می‌کنند، اما واقعیت مناسبات سیاسی این دو کشور پیچیده‌تر از یک تقابل صرف مذهبی یا حتی قومی است. پس از استقلال، هر دو کشور نیازمند ایجاد دولت مرکزی نیرومند و تثبیت حاکمیت خود بودند. پاکستان که از نظر جغرافیایی و جمعیت کوچکتر بود و منابع اقتصادی و زیرساختی کمتری نسبت به هند داشت، تلاش کرد با تکیه بر عامل دینی هویت ملی خود را مستحکم سازد. ناامنی ناشی از نگرانی‌های امنیتی در برابر کشور قدرتمندتر همسایه همواره بر سیاست‌های دفاعی پاکستان سایه افکنده است. در هند، رهبران سیاسی به ویژه جواهر لعل نهرو بر اهمیت حاکمیت قانون، سکولاریسم و تثبیت وحدت ملی میان اقلیت‌های بسیار تأکید می‌کردند. این رویکرد، در عین حال که تلاش در جهت مدرن‌سازی و فراگیر بودن داشت، گاهی در عمل به اختلاف و بی‌اعتمادی میان اقلیت مسلمان هند و اکثریت هندو نیز دامن زد و در دوران معاصر گاهی دستمایه جریان‌های ملی‌گرایانه هندو قرار گرفته است.

۱. جنگ‌های ۱۹۴۷، ۱۹۶۵ و ۱۹۷۱

تضاد منافع ملی و هویتی میان این دو کشور در نهایت به بروز سه جنگ تمام‌عیار در سال‌های ۱۹۴۷، ۱۹۶۵ و ۱۹۷۱ انجامید.

جنگ اول که در نخستین ماه‌های استقلال رخ داد، مستقیم مربوط به بحران کشمیر بود و منجر به تصرف بخش‌هایی از این منطقه توسط هر دو کشور شد و وضعیتی نامعین و بحران‌زده به وجود آمد.

جنگ دوم (۱۹۶۵) عمدتاً بر سر کشمیر و با تلاش پاکستان برای تغییر وضعیت موجود آغاز شد که هزینه بالایی بر هر دو طرف تحمیل کرد و هیچ‌یک نتوانستند دستاوردی تعیین‌کننده کسب کنند.

جنگ سوم (۱۹۷۱)، اما جنبه‌ای دیگر داشت؛ بحران سیاسی داخلی پاکستان شرقی و خیزش استقلال‌طلبانه بنگالی‌ها که با حمایت آشکار هند همراه شد، نهایتاً به دخالت نظامی هند و شکست کامل نیرو‌های پاکستانی در بنگال شرقی انجامید. حاصل این جنگ، شکل‌گیری کشور جدید بنگلادش و ضربه‌ای جدی به ساختار حاکمیتی پاکستان بود. پس از این شکست، نگرش نظامی و امنیتی پاکستان بیش از پیش حول محور رقابت با هند سامان گرفت و سرمایه‌گذاری گسترده‌ای در تقویت ارتش و صنایع نظامی صورت گرفت. احساس تهدید و نگرانی پاکستان نسبت به هند در سیاست‌های داخلی و خارجی آن نقش بنیادینی بر عهده گرفت.

۲. تأثیر تسلیحات هسته‌ای

ظهور توان هسته‌ای در هر دو کشور، پس از آزمایش‌های موفقیت‌آمیز هسته‌ای هند در سال ۱۹۷۴ و پاکستان در سال ۱۹۹۸، بُعد جدیدی به رقابت و دشمنی افزود. در شرایطی که ظرفیت‌های مالی و نظامی معمولی پاکستان در قیاس با هند محدودتر بود، استقرار یک دکترین بازدارندگی هسته‌ای به عنوان عامل ثبات در سطح تخاصمات مطرح شد. اما در همان حال، این وضعیت خطر درگیری‌های محدود یا تصاعدی را افزایش داد، چرا که هر دو کشور در چهارچوب نظم بین‌المللی نامشخص هسته‌ای فعالیت می‌کردند. بحران کارگیل در سال ۱۹۹۹ یکی از خطرناک‌ترین لحظاتی بود که دو قدرت هسته‌ای در آستانه یک جنگ گسترده قرار گرفتند. گفت‌و‌گو‌ها و میانجی‌گری‌های بین‌المللی مانع از تبدیل این بحران به فاجعه‌ای بزرگ شد.

۳. نقش تروریسم و گروه‌های افراطی

عامل موثر دیگر در تداوم خصومت، گسترش تروریسم و شکل‌گیری گروه‌های مسلح در منطقه کشمیر و پاکستان بود. هند بار‌ها کشور‌های همسایه‌اش را متهم به فراهم کردن پناهگاه و حمایت از گروه‌های افراطی کرده است؛ به ویژه پس از حملات بمبئی در سال ۲۰۰۸ که به روابط میان دو کشور آسیب جدی زد. پاکستان نیز همواره حمایت از گروه‌های مخالف دولت هند در کشمیر را بخشی از استراتژی خود برای مقابله با نفوذ و قدرت همسایه شرقی‌اش دانسته است. وجود این گروه‌ها و پاسخ‌های امنیتی، سیاسی و نظامی هر یک از طرفین، مدار بی‌اعتمادی و دشمنی را تقویت کرده است.

در عرصه داخلی، هر دو کشور شاهد فراز و نشیب‌های متعدد در مسیر توسعه، گذار به مدرنیته و دولت‌سازی بوده‌اند. رقابت‌های سیاسی، مشکلات اقلیت‌ها، بحران‌های اقتصادی و اجتماعی، اختلافات زبانی و فرهنگی وارد مولفه‌های سیاست خارجی و نگرش به همسایگان نیز شده است. با رشد جریان‌های ملی‌گرا و مذهبی در برخی ادوار در هر دو کشور، ادبیات دشمن‌سازی نسبت به طرف مقابل تشدید شده است و این روند گاه برای منحرف کردن توجه افکار عمومی از مسائل داخلی نیز به کار رفته است. به عبارت دیگر ریشه خصومت‌ها تنها در سیاست خارجی و بحران خارجی نیست بلکه متاثر از ساختار درونی هر جامعه و دولت نیز هست.

نقش قدرت‌های خارجی در مناقشات هند و پاکستان

در این میان، نقش قدرت‌های خارجی و به ویژه بازیگران بزرگی مانند بریتانیا، ایالات متحده آمریکا، اتحاد جماهیر شوروی (سابق) و چین در هدایت و شکل‌دهی دینامیک‌های رقابتی میان هند و پاکستان اهمیت قابل توجهی یافته است.

۱. سیاست‌های استعمارگرایانه بریتانیا

در ابتدا، بریتانیا با اجرای سیاست‌های موسوم به «تفرقه بینداز و حکومت کن»، زمینه تفکیک قومی و مذهبی را تشدید کرد. بسیاری از تحلیلگران بر این باورند که بریتانیا در ترسیم خطوط مرزی و مدیریت روند استقلال، بیشتر به منافع سیاسی کوتاه‌مدت خود توجه داشت تا رفع ریشه‌های اختلافات بنیادین دو ملت. بی‌اعتمادی به انگیزه‌های بریتانیا در فرایند استقلال و تقسیم شبه‌قاره هنوز در مباحثات تاریخی هر دو کشور حضور دارد.

۲. جنگ سرد و صف‌آرایی قدرت‌های جهانی

پس از استقلال، نظام بین‌المللی در پی تقسیم جهان به دو اردوگاه اصلی در دوره جنگ سرد، موجب شد هر یک از دو کشور با قدرت‌های مختلف ارتباط برقرار کنند. هند تحت رهبران میانه‌رو و با سابقه‌ای، چون نهرو، سیاست بی‌طرفی مثبت یا غیرمتعهدی را پی گرفت، اما به مرور زمان روابط راهبردی مستحکمی با اتحاد جماهیر شوروی برقرار ساخت. در این مدت، پاکستان برای کسب امنیت و مزایا به بلوک غرب به رهبری ایالات متحده آمریکا نزدیک و وارد پیمان‌هایی، چون سازمان سیتو و سنتو شد. این نزدیکی، کمک‌های اقتصادی و نظامی گسترده‌ای از سوی آمریکا را به سمت پاکستان جاری ساخت و توانایی نظامی پاکستان را در برابر هند، افزون کرد. البته همکاری‌های ایالات متحده و چین با پاکستان در سال‌های پس از ۱۹۶۰ میلادی سهم کلیدی در تسلیحات و فناوری‌های نظامی داشت. چین که از آغاز رقابت و حتی رویارویی مرزی با هند نگرانی داشت، به تدریج مناسبات نظامی و اقتصادی با پاکستان را به سطح بسیار بالایی رساند. از جمله پروژه‌های بزرگ مانند «کریدور اقتصادی چین-پاکستان»، همکاری در ساخت نیروگاه‌های اتمی و انتقال فناوری‌های پیشرفته نظامی، روابط استراتژیک خاصی را میان پکن و اسلام‌آباد ایجاد کرده است.

۳. همکاری‌های هند با اتحاد جماهیر شوروی و غرب

پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و تغییر نظم جهانی، گرچه هند روابط نزدیک خود را با روسیه حفظ کرد، اما در عین حال به سمت گسترش روابط با دیگر قدرت‌ها، از جمله ایالات متحده و اتحادیه اروپا اقدام کرد. تقویت همکاری‌های نظامی و اقتصادی هند با غرب به ویژه طی دهه‌های اخیر، موجب نگرانی پاکستان شده است. از سوی دیگر، آمریکا در برخی مقاطع تلاش کرده است از هند به عنوان وزنه‌ای در مقابل توسعه نفوذ چین استفاده کند. مجموع این تحولات سبب شده موازنه قدرت منطقه‌ای همواره پویا و ناپایدار بماند و کوچک‌ترین رویداد بتواند پیامد‌هایی فراتر از سطح دوجانبه داشته باشد.

در کنار دولت‌ها، نهاد‌های بین‌المللی نیز تلاش‌هایی برای کاهش تنش و میانجی‌گری در بحران‌های هند و پاکستان داشته‌اند. سازمان ملل متحد از همان آغاز بحران کشمیر درگیر امور این منطقه شده و به رغم ارسال هیئت‌های متعدد و قطع‌نامه‌های شورای امنیت، موفق به حل این بحران نشده است. کشور‌های منطقه و جهان گاه به عنوان میانجی و گاهی به عنوان حامی یکی از طرفین، بر روند دشمنی یا مصالحه تاثیر گذاشته‌اند. با این حال، روند تاریخی نشان داده است که حل ریشه‌ای اختلافات بدون توافق و اراده داخلی دو کشور بعید به نظر می‌رسد و دخالت خارجی عمدتاً موجب تغییر در شکل و شدت بحران‌ها شده است تا رفع کامل تضادها.

۴. تأثیر تسلیحات هسته‌ای

یکی از مهم‌ترین ابعاد تاثیر قدرت‌های خارجی، جنبش هسته‌ای دو کشور است. ایالات متحده، چین و روسیه به طور مستقیم و غیرمستقیم در توانمندسازی هسته‌ای طرفین نقش داشته‌اند. جلوگیری از اشاعه تسلیحات هسته‌ای در جنوب آسیا همواره یکی از چالش‌های بزرگ کشورهایی، چون آمریکا به شمار رفته، اما از سوی دیگر، کمک‌های برخی قدرت‌ها به گسترش ظرفیت‌های هسته‌ای برای توازن قوا یا استفاده ابزاری از رقابت میان هند و پاکستان نیز رخ داده است. این تحولات تاثیر مستقیم بر محاسبات استراتژیک دو کشور و امنیت منطقه‌ای جنوب آسیا باقی گذاشته است.

سیاست قدرت‌های ثالث نه تنها محدود به کمک‌های دیپلماتیک و نظامی نبوده، بلکه شامل تاثیرگذاری بر فضای رسانه‌ای، دیپلماسی عمومی و حتی سهم در جهت‌دهی افکار عمومی مردم هر دو کشور است. تبلیغات، روایت‌های تاریخی متضاد، جریان‌های خبری و فرهنگی از کشور‌های رقیب گاه بر عمق بی‌اعتمادی‌ها افزوده‌اند و رقابت ژئوپلیتیک را تشدید کرده‌اند. همچنین، کمک‌های خارجی در حوزه اقتصاد، توسعه زیرساخت‌ها و پروژه‌های زیربنایی گاهی در تقویت وابستگی‌ها و تاثیرگذاری‌های غیرمستقیم سیاسی بر یکی از دو کشور نقش ایفا کرده است.

چشم‌انداز آینده روابط هند و پاکستان و راهکار‌های کاهش تنش

درک چشم‌انداز آتی روابط هند و پاکستان مستلزم تبیین روند‌های بنیادی سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و منطقه‌ای این دو کشور است. برغم مراحل متعدد تلاش برای صلح و مذاکره، از جمله مذاکرات معروف به روند لاهور (۱۹۹۹)، توافقات آتش‌بس محدود و تماس‌های دیپلماتیک میان مقامات عالیرتبه، هنجار‌های رقابت و بی‌اعتمادی همچنان غالب است. مسأله کشمیر به عنوان محور بحران پایدار باقی مانده و هیچ راهکار نهایی یا توافق جامع مورد قبول همه طرف‌ها تاکنون به دست نیامده است. در بخش‌هایی از مناطق مورد مناقشه همچنان درگیری مسلحانه پراکنده یا محدود رخ می‌دهد و حضور نیرو‌های نظامی پرشمار گواه وضعیت امنیتی شکننده است. ارتباط تنگاتنگ بحران کشمیر با سیاست داخلی هر دو کشور، در یافتن راه‌حل سیاسی توأم با مصالحه واقع‌گرایانه مشکل‌آفرین است. در هند، گروه‌های ملی‌گرای هندو و فشار‌های افکار عمومی مخالفت جدی با تعدیل مواضع در برابر پاکستان و اعطای امتیازات مهم به این کشور دارند. مشابه همین روند در پاکستان با محوریت ارتش و جریان‌های مذهبی نقش بالایی در جهت‌دهی به سیاست خارجی بازی می‌کنند.

عبور از چرخه خشونت، تروریسم، ضد تروریسم و پاسخ‌های نظامی مستلزم توافق بر سر احترام به حاکمیت ملی، خودداری از مداخله گروه‌های نیابتی و حرکت به سوی افزایش همکاری در عرصه‌های اقتصادی، فرهنگی و زیست‌محیطی است. هرچند تجربه پیشین مذاکرات نشان می‌دهد که هر رشد معناداری در روابط اقتصادی، در صورت وقوع بحران امنیتی یا تروریستی، به سرعت متوقف یا معکوس شده است؛ لذا ساخت یک بنیان بلندمدت برای اعتمادسازی نیازمند گام‌هایی فراتر از توافقات تکنیکی و لحظه‌ای است. توسعه همکاری‌های مردمی، تعاملات دانشگاهی و ضرورت رفع سوءتفاهم‌های رسانه‌ای می‌تواند به تدریج بر بستر‌های اجتماعی این دشمنی تأثیر بگذارد، گرچه تحقق آن به آسانی ممکن نخواهد بود.

رشد اقتصادی هند و نیاز این کشور به منابع و بازار‌های جدید، همراه با تلاش فزاینده پاکستان برای توسعه نقش ژئواکونومیکی خود در منطقه (به ویژه از طریق پروژه‌های بزرگ با چین)، می‌تواند موجبات تأمل تازه در منطق روابط دو کشور باشد. اگر منافع اقتصادی و چالش‌های مشترک مانند آب، محیط زیست، تغییرات اقلیمی و مبارزه با فقر بر محور تضاد‌های نظامی و امنیتی سنگینی کند، شاید امکان تغییر پارادایم رقابتی به سمت همکاری وجود داشته باشد. شکل‌گیری تهدیدات فرامرزی و ظهور بازیگران غیردولتی و قدرت‌های منطقه‌ای جدید، روند تقسیم‌بندی سنتی هند و پاکستان را با چالش‌هایی مواجه ساخته است.

در نهایت، مسیر آینده این روابط بستگی به تحولات سیاسی داخلی هر دو کشور، نقش و منافع قدرت‌های بزرگ جهانی، فشار‌های افکاری عمومی، رویکرد رهبران و میزان درک هر دو کشور از پیامد‌های بلندمدت تداوم خصومت دارد. ابزار‌های دیپلماسی چندجانبه، همکاری‌های منطقه‌ای، اعتمادسازی تدریجی و تلاش برای حل مناقشه کشمیر به روش‌های آرام و مبتنی بر احترام متقابل، تنها مسیری است که می‌تواند روزی فضا را از شرایط رقابت خصمانه به سمت همسایگی پایدار و امن‌تر تغییر دهد. آینده‌ای که تحقق آن به نظر بسیاری از ناظران منطقه‌ای و بین‌المللی، نیازمند شجاعت سیاسی، درایت تاریخی و عزم مشترک ملل منطقه خواهد بود.

انتهای پیام/

ارسال نظر
رسپینا
گوشتیران
قالیشویی ادیب