معماری قدرت نرم کانادا؛ وقتی نفوذ دیده نمیشود!
به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری آنا؛ در نگاه نخست، سیاست خارجی کانادا چهرهای آرام، بشردوستانه و غیرتقابلی دارد؛ اما بررسی دقیقتر نشان میدهد این کشور یکی از منسجمترین الگوهای نفوذ نرم را در سطح جهانی دنبال میکند. نفوذی که نه از مسیر زور، بلکه از طریق کمکهای توسعهای، رسانه، جامعه مدنی و ارزشها اعمال میشود.
محورهای «قدرت نرم» کانادا کدامند؟
معماری قدرت نرم کانادا بر چهار پایه اصلی استوار است:
اول، کمکهای توسعهای که پس از ادغام آژانس توسعه بینالمللی کانادا (CIDA) در وزارت امور جهانی (GAC)، آشکارا با اهداف سیاست خارجی و امنیتی این کشور همراستا شدهاند.
دوم، سیاستهای هویتی شامل برابری جنسیتی، تنوع فرهنگی و حمایت از جامعه LGBTQ+ که به محور بسیاری از پروژههای توسعهای تبدیل شدهاند.
سوم، رسانه و فضای اطلاعاتی که از طریق آموزش خبرنگاران و حمایت از رسانههای همسو، نقش مهمی در مدیریت روایتها ایفا میکند.
چهارم، جامعه مدنی و NGOها که بهعنوان بازوی غیررسمی نفوذ کانادا در کشورهای هدف عمل میکنند.
ناگفته نماند که این چهار محور، نه جدا از هم، بلکه در پیوندی ساختاری عمل میکنند.
معماری نفوذ نرم؛ فراتر از ابزارهای پراکنده
برخلاف تصور رایج، نفوذ نرم کانادا مجموعهای از اقدامات پراکنده یا صرفاً بشردوستانه نیست، بلکه واجد نوعی معماری منسجم است. در ادبیات روابط بینالملل، معماری نفوذ به معنای طراحی همزمان چند ابزار مکمل برای اثرگذاری پایدار بر محیط خارجی است. کانادا با پیوند زدن توسعه، ارزشهای هویتی، رسانه و جامعه مدنی، زنجیرهای میسازد که هر حلقه، حلقه دیگر را تقویت میکند. کمکهای توسعهای منابع مالی را فراهم میکنند؛ NGOها و فعالان اجتماعی این منابع را به کنش اجتماعی تبدیل میکنند؛ رسانهها روایت مطلوب را بازتولید میکنند و سیاستهای هویتی چارچوب هنجاری این فرآیند را شکل میدهند. این الگو با تعریف جوزف نای از قدرت نرم همخوان است: «توانایی اثرگذاری بر ترجیحات دیگران بدون اجبار».
پیامدها برای کشورهای هدف
این معماری نفوذ، پیامدهای متعددی برای کشورهای دریافتکننده کمک دارد. از یک سو، نمیتوان انکار کرد که برخی برنامهها میتوانند آثار مثبت اجتماعی داشته باشند. اما از سوی دیگر، منتقدان هشدار میدهند که این الگو به تغییر توازن قدرت داخلی منجر میشود. تقویت NGOها و رسانههای همسو با ارزشهای خارجی، گاه دولتهای محلی را در موضع دفاعی قرار میدهد. در برخی موارد، اصلاحات اجتماعی یا سیاسی مورد نظر کانادا، نه از مسیر گفتوگوی رسمی، بلکه از طریق فشار اجتماعی غیرمستقیم دنبال میشود. این وضعیت میتواند به دوقطبیسازی اجتماعی، تضعیف مشروعیت دولتها و شکلگیری مقاومت فرهنگی منجر شود؛ پدیدهای که در ادبیات توسعه از آن با عنوان «اثر بازگشتی» یاد میشود. افزون بر این، شرطی شدن کمکها به پذیرش مجموعهای از ارزشهای خاص، این پرسش را مطرح میکند که آیا توسعه همچنان بیطرف است یا به ابزاری برای همراستاسازی سیاسی و هنجاری بدل شده است.
چرا شناخت این الگو مهم است؟
شناخت معماری نفوذ نرم کانادا صرفاً به معنای نقد یک کشور خاص نیست، بلکه به درک یک الگوی رایج در سیاست جهانی معاصر کمک میکند. در جهانی که مداخله نظامی پرهزینه و پرریسک شده، نفوذ نرم از طریق توسعه، جامعه مدنی و رسانه به ابزار اصلی قدرتهای متوسط و بزرگ تبدیل شده است. کانادا نمونهای شفاف از این روند است. برای کشورهای هدف، آگاهی از ماهیت دوگانه این سیاستها—توسعه در کنار نفوذ—ضروری است. معماری نفوذ نرم، اگر دیده نشود، مؤثرتر عمل میکند؛ و دقیقاً به همین دلیل، تحلیل آن اهمیتی راهبردی دارد.
انتهای پیام/


