یازده سپتامبرِ آمریکا هنوز تمام نشده؛ این‌بار با گلوله در قلب دانشگاه

یازده سپتامبرِ آمریکا هنوز تمام نشده؛ این‌بار با گلوله در قلب دانشگاه
بیست‌وچهار سال پس از روزی که گرد و خاک برج‌های دوقلو تمام منهتن را در خود بلعید، آمریکا بار دیگر در آستانه سالگرد ۱۱ سپتامبر با صدای یک گلوله در قلب دانشگاه یوتا لرزید؛ ترور «چارلی کرک» نه فقط زخمی بر پیکر سیاست داخلی، که آینه تمام‌نمای سایه‌هایی است که واشنگتن سال‌ها پیش در جهان کاشت و امروز بر دیوار خود می‌بیند.

 خبرگزاری آنا - مهدی لطیفی: از همان لحظه‌ای که دودِ خاکستری ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ بر فراز منهتن پیچید، آمریکا نه‌تنها قلب اقتصادی‌اش را زخمی و در بحران دید، بلکه از توهم مصونیت از زخم‌های جهانی نیز بیرون آمد. کشوری که خود را در موقعیت داور بزرگِ سیاست جهانی می‌دید، ناگهان فهمید در زمین مسابقه‌ای بازی می‌کند که قوانینش را همیشه خودش ننوشته است. با این‌حال، آن‌چه به‌طرز شگفت‌آوری کمتر پذیرفته شد، این بود که بخشی از این آسیب‌پذیری دقیقاً حاصل دستان خودِ ایالات متحده بود؛ دستانی که دهه‌ها قبل، در نبرد‌های خاموش و پروکسی‌های دور و نزدیک، بذر شبکه‌های افراطی را در خاکی کاشتند که روزی با خون شهروندان آمریکایی سیراب شد.

حکایت این پیوند به جنگ سرد بازمی‌گردد، زمانی که واشنگتن برای شکستن ستون فقرات اتحاد جماهیر شوروی، منابع مالی، اطلاعاتی و آموزشی گسترده‌ای به جنگجویان افغان اختصاص داد که بعد‌ها «مجاهدین» و سپس بخشی از نیرو‌های طالبان و القاعده شدند (البته اگر بپذیریم که همه چیز به القاعده و طالبان ربط داشت). این معامله کوتاه‌مدت با شیاطین سیاست، همان اشتباهی بود که آمریکا امروز تکرارش را در بحران اوکراین می‌بیند؛ حمایت بی‌قید و شرط از جناحی در جنگی نیابتی و نادیده گرفتن چرخه‌ای که یک روز پیشانی سیاست‌گذار را هدف خواهد گرفت.

پایان هژمونی تک‌قطبی آمریکا بر جهان

یازدهم سپتامبر صرفاً روزی نبود که ساختمان‌ها فروریختند، بلکه روزی بود که پرده از تناقض عظیمی در سیاست خارجی آمریکا کنار رفت؛ کشوری که می‌گوید با ترور سازش نمی‌کند، در بیش از هزار کیلومتر دورتر، از همان ترور به‌عنوان ابزار ژئوپلیتیک بهره می‌گیرد. حمله به عراق در ۲۰۰۳، به بهانه تسلیحات کشتار جمعی که هرگز یافت نشد، نه فقط ساختار قدرت در خاورمیانه را تغییر داد، بلکه وجهه آمریکا را در جهان اسلام به‌شدت تخریب کرد. قدرت‌های نوظهور مانند چین و روسیه از این شکاف استفاده کردند و پایگاه‌های خود را در خاورمیانه گسترش دارند و امروز بخشی از توازن جدید قدرت جهانی‌اند.

این گذار از تک‌قطبی به چندقطبی، نتیجه هم‌زمانی دو روند بود؛ افول مشروعیت اخلاقی و افزایش احساس خیانت در میان متحدان قدیمی آمریکا. همین احساس، راه را برای رویدادهایی، چون میانجیگری چین بین ریاض و تهران در ۲۰۲۳ هموار کرد؛ رویدادی که نشان داد حتی در پایتخت‌های متحدان منطقه‌ای آمریکا، چون عربستان، اعتماد به ایالات متحده دیگر به خودی خود بدیهی نیست.

یازده سپتامبر‌ها امروز هم ادامه دارند

تا این‌جا، روایت به عرصه جهانی تعلق دارد. اما تصویر ناتمام خواهد ماند اگر نگاه را به درون خاک آمریکا نبریم؛ جایی که هیولای خشونت سیاسی، که سال‌ها در قاب تیتر‌های مربوط به خاورمیانه و آمریکای لاتین به نمایش گذاشته می‌شد، آرام آرام در خانه صاحبش شروع به حرکت کرده است. ترور شب گذشته چارلی کرک، فعال پرنفوذ محافظه‌کار تنها یک روز پیش از بیست‌وچهارمین سالگرد ۱۱ سپتامبر نه فقط یک شوک امنیتی داخلی بود، بلکه هم‌زمان خاطره تلخِ آن روز تاریخی را دوباره تداعی کرد.

کرک شخصیتی بود که چهره‌اش به‌خوبی در حافظه سیاست معاصر آمریکا حک شده بود. وی بنیان‌گذارسخنرانی‌های جنجالی سیاسی و متحد راهبردی دونالد ترامپ در آمریکا و حزب جمهوری‌خواه بود. صحنه ترور، یک محوطه دانشگاهی در یوتا، پر بود از سه هزار نفری که برای شنیدن سخنانش آمده بودند اتفاق در مورد ایران هم داشت حرف می‌زد. در میان آنها، نه هواپیمای ربوده‌شده‌ای، نه مواد منفجره‌ای، بلکه تنها یک تیر دقیق کافی بود تا یک چهره خبرساز به تاریخ بپیوندد؛ و باز هم، مانند هر ترور سیاسی مهم در تاریخ آمریکا، موجی از گمانه‌زنی‌ها، روایت‌ها و اتهامات متقابل از راه رسید.

هم‌زمانی این رویداد با سالگرد یازدهم سپتامبر پرسشی را پیش می‌کشد که هیچ تحلیلگر سیاسی نمی‌تواند نادیده بگیرد: آیا این انتخاب تقویمی صرفاً تصادفی بود؟ یا حامل پیام نمادینی که فقط در زبان خشونت قابل بیان است؟ اگر پاسخ دوم باشد، باید پذیرفت که سیاست ترور، دیگر نه فقط برون‌مرزی، بلکه به‌صورت درون‌زا در بافتار قدرت آمریکا رسوخ کرده است.

آمریکا پیش‌تر نیز با موج ترور‌های سیاسی دست‌وپنجه نرم کرده بود؛ از جان اف. کندی در ۱۹۶۳ تا سوءقصد به رونالد ریگان، از قتل مارتین لوترکینگ تا حمله مسلحانه به استیو اسکالیس. اما آنچه امروز با ماجراهایی، چون قتل کرک متفاوت است، شدت قطبی‌شدن سیاست داخلی، سرعت گردش اخبار و ظرفیت شبکه‌های اجتماعی برای تبدیل هر حادثه به میدان نبرد روایت‌هاست.

این دوگانگی، که یک سوی آن تاریخ مداخلات خونین خارجی و سوی دیگرش شکاف داخلی عمیق است، در نهایت به تضعیف موقعیت ژئوپلیتیک آمریکا می‌انجامد. همان‌طور که جنگ با ترور، به رغم هزینه دو تریلیون دلاری، به بازسازی اعتماد در افغانستان یا عراق منجر نشد، خشونت داخلی هم بعید است به حذف ایدئولوژی‌های افراطی یا ترمیم شکاف حزبی کمک کند. اما آنچه هر دو پدیده را به هم پیوند می‌دهد، منطق بهره‌برداری ابزاری از بحران است.

آیا ترور کرک بهانه‌ای جدید برای جنگ افروزی آمریکا است؟

یازدهم سپتامبر بهانه‌ای برای گسترش قلمرو نظارت دولتی، افزایش بودجه‌های امنیتی و آغاز جنگ‌های طولانی شد. آیا ترور کرک هم می‌تواند بهانه‌ای برای تغییر قواعد بازی داخلی شود؟ سابقه نشان می‌دهد در آمریکا هر شوک امنیتی بدون توجه به منبعش تمایل ساختار قدرت به تقویت سازوکار‌های کنترلی را توجیه می‌کند. این سازوکار‌ها گاهی در قالب قوانین ضدتروریستی، گاهی به شکل کنترل بیشتر بر فضای مجازی و گاهی به‌صورت محدودیت‌های جدید بر تجمعات سیاسی ظهور پیدا می‌کند.

این تصویر، وقتی کامل می‌شود که به منافع اقتصادی پشت هر بحران نیز نگاه کنیم. در عرصه خارجی، صنایع دفاعی آمریکا از جنگ اوکراین سود‌های مالی افسانه‌ای برده‌اند. در عرصه داخلی، مجموعه‌های امنیتی و پیمانکاران مرتبط با کنترل جمعیت و فناوری‌های نظارتی ممکن است از فضای جدید خشونت‌های سیاسی نفع ببرند. بحران، چه در کی‌یف و چه در یوتا، برای کسانی که در مرز جنگ و صلح تجارت می‌کنند، همیشه یک فرصت است.

پیوند نهایی این دو روایت پنتاگون و محوطه دانشگاه یوتا در این است که هر دو نشان می‌دهند سیاست آمریکا نه تنها در حذف خشونت ناکام بوده، بلکه به شکلی سیستماتیک از آن برای بازتعریف اولویت‌ها و تثبیت موقعیتش استفاده کرده است. به همین دلیل، وقتی باردالای هشدار می‌دهد که حمایت از «نئو‌نازی‌ها» در اوکراین تکرار اشتباه افغانستان است، باید این هشدار را فراتر از جغرافیای شرق اروپا شنید. دشمنان دیروز می‌توانند از میان شهروندان خود آمریکا قد علم کنند، نه با لباس رزم در قندهار، بلکه با کت و شلوار یا لباس غیررسمی در یک محوطه دانشگاه.

آمریکا، که خود را ناجی آزادی معرفی می‌کند، بار‌ها ثابت کرده که حاضر است برای چیره‌شدن بر رقیب، با سایه‌های تاریک شراکت کند؛ سایه‌هایی که دیر یا زود، در یک بعدازظهر پاییزی یا یک صبح بهاری، دوباره از میان پنجره بر دیوار داخلی کشورش می‌افتند. سؤال این نیست که آیا وقوع چنین تراژدی‌هایی ادامه خواهد داشت یا نه؛ بلکه این است که هر بار، چه سیاستی بر موج ترس و هیجان سوار می‌شود و به کجا هدایت‌مان می‌کند.

آن روز در نیویورک و این روز در یوتا، شاید در فضا و انگیزه متفاوت بودند، اما در تار و پود خود، یک پیام مشترک داشتند: امنیت، وقتی ابزار معامله شود، ماهیتش تغییر می‌کند؛ دیگر نه سپر مردم، که چکش قدرت خواهد بود؛ و هرگاه سپر را به چکش بدل کنی، باید انتظار داشته باشی که روزی این ابزار، سازنده را نیز هدف بگیرد.

انتهای پیام/

ارسال نظر
گوشتیران
قالیشویی ادیب
رسپینا