زندگی آهسته یک انتخاب آزادانه است یا امتیازی طبقاتی

گروهی از مردم در نقاط مختلف جهان در حال بازگشت به الگوهایی کندتر از زندگیاند. از شرق آسیا تا اروپا و حتی خاورمیانه، «زندگی آهسته» (slow living) به یکی از ترندهای فرهنگی بدل شده است؛ سبکی که بر سادهزیستی، آرامش، بازگشت به طبیعت و فاصله گرفتن از شتاب روزمره تاکید دارد. در گزارش «زندگی آهسته، نبردی برای بازپسگیری زمان از ماشینها» به تفصیل به این موضوع پرداخته شده است، اما پرسش اصلی اینجاست: آیا آهستگی یک انتخاب آزادانه است یا امتیازی طبقاتی؟
زوایای پنهان یک رویا
شبکههای اجتماعی پر است از تصاویر زندگی به اصطلاح ساده؛ خانههای روستایی با نور نرم صبحگاهی، دستهایی که فنجان قهوه را در قاب چوبی پنجره نگه داشتهاند، و کودکی که در مزرعهای سبز میدود. این زیباییشناسی «فرار از شهر» به سرعت محبوب شده و زندگی روستایی را به کالایی فرهنگی بدل کرده است.
اما این روایت به شکلی آگاهانه بخشی از واقعیت را پنهان میکند، زندگی در جوامع کوچک فقط سکوت و منظره نیست، بلکه مجموعهای از مسئولیتهای جمعی است؛ از حضور در مراسمهای محلی گرفته تا کمک به همسایه در روزهای سخت. در واقع، آهستگی اگر تنها به عنوان یک تصویر زیبا در اینستاگرام دیده شود، چیزی جز بازتولید فردگرایی شهری در دل فضاهای محلی نیست.
فرار از شهر یا بازتولید چرخه نابرابری؟
در بسیاری کشورها، کسانی که از کلانشهرها به شهرهای کوچک برمیگردند، معمولا حقوق خود را از همان شهر بزرگ یا حتی خارج از کشور دریافت میکنند. درآمد آنها چند برابر حقوق بومیان است و همین شکاف اقتصادی، نظم محلی را تغییر میدهد. مسکن گران میشود، کافهها و فروشگاهها با قیمتهای جدید میآیند و در نهایت همانچیزی رخ میدهد که جامعهشناسان «جنتریفیکیشن» (Gentrification) مینامند.«جنتریفیکیشن» به معنای نوسازی محلهای قدیمی با ورود سرمایه و ساکنان جدید است، که این تغییرات باعث بالا رفتن قیمتها و بیرون رفتن تدریجی ساکنان قدیمی میشود.
از این منظر، زندگی آهسته نه تنها بیطرف نیست، بلکه ممکن است فشار تازهای بر دوش ساکنان قدیمی ایجاد کند. همانطور که جیمز مکویلیامز، استاد تاریخ (TS University) در مقاله خود «نجات خویشتن در عصر سلفی» هشدار میدهد: راهحل در فرار مطلق از نظام مسلط نیست، زیرا اغلب همان حرکتی که بهعنوان شورش تعریف میشود، در دل همان سیستم دوباره بازتولید میشود. این جمله بهخوبی نشان میدهد که «فرار از شهر» میتواند به جای مقاومت، بخشی از همان چرخه نابرابری شود.
چه کسی میتواند از فناوری فاصله بگیرد؟ در جهانی که میلیونها کارگر و دانشجو وابسته به گوشیهای هوشمند و اینترنت برای امرار معاش و آموزش هستند، کنار گذاشتن فناوری بیشتر یک امتیاز طبقاتی است تا گزینهای برای همگان
زوکین، استاد جامعهشناسی در دانشگاه بروکلین، نیز در کتاب «شهر عریان، مرگ و زندگی مکانهای اصیل شهری» نشان میدهد که جستوجوی «اصالت» شامل ساختمانهای قدیمی، گالریها، کافههای کوچک و غذاهای محلی، نشانگر وضعیتی است که طبقات برخوردار به آن علاقهمند هستند، اما همین تقاضا باعث افزایش قیمت مسکن و بیرون رانده شدن افرادی میشود که نخستین بار «اصالت» محله را ساخته بودند: مهاجران، کارگران و هنرمندان.
زوکین این پدیده را بهمثابه امتیازی طبقاتی تحلیل میکند، چرا که زندگیای که «ساده و اصیل» بهشمار میآید، اغلب تنها توسط کسانی قابل تجربه است که خود باعث تغییر و بازتعریف محله به نفع خود شدهاند. به عبارت دیگر، زیباییشناسی زندگی اهالی بومی که از سر نیاز و تلاش شکل گرفته وقتی از سوی طبقهای برخوردار بازتولید میشود، به کالایی مصرفی بدل میگردد.
رهایی از فناوری؛ امتیاز یا انتخاب؟
زندگی آهسته در عصر دیجیتال اغلب با ایده «کمتر آنلاین بودن» و فاصله گرفتن از تلفن همراه و شبکههای اجتماعی گره خورده است. اما باید پرسید: چه کسی میتواند از فناوری فاصله بگیرد؟ در جهانی که میلیونها کارگر و دانشجو وابسته به گوشیهای هوشمند و اینترنت برای امرار معاش و آموزش هستند، کنار گذاشتن فناوری بیشتر یک امتیاز طبقاتی است تا گزینهای برای همگان.
ممکن است انتخاب ترک موقت فناوری نیز اغلب به بخشی از چرخه مصرف فرهنگی بدل شود؛ تجربهای که طبقات برخوردار بتوانند از آن روایتهای زیبا بسازند و بفروشند. به بیان دیگر، رهایی از فناوری هم، درست مانند زندگی آهسته، وقتی به یک انتخاب لوکس تبدیل میشود، به جای مقاومت، به بازتولید همان نابرابریها میانجامد.
دوگانگی در قضاوت سبک زندگی
آهستگی زمانی تحسین میشود که انتخابی آگاهانه باشد. وقتی کسی با حقوق کلانشهری در خانهای روستایی سبزیجات بکارد، «سالم» و «الهامبخش» دیده میشود. اما همان کار، وقتی توسط کشاورزی انجام شود که همیشه اینگونه زیسته، نشانهای از فقر یا بیگزینگی تلقی میشود.
این استاندارد دوگانه نشان میدهد که آهستگی بیش از آنکه یک سبک زندگی جهانی باشد، یک امتیاز طبقاتی است. مکویلیامز در اینباره مینویسد: ما تنها زمانی یک سبک زندگی را اصیل و زیبا میدانیم که آن را داوطلبانه برگزیده باشیم.
برای درک عمیقتر این مسئله، هایدگر هشدار داده بود که فناوری جهان را صرفا به منبعی برای بهرهبرداری تبدیل میکند و ما را از تجربه عمیق هستی دور میسازد. همین منطق در زندگی روزمره نیز عمل میکند؛ وقتی آهستگی به کالایی زیبا بدل میشود، دیگر یک «راه زیستن» نیست بلکه «محصولی فرهنگی» برای مصرف است.
آهستگی انتخاب است نه یک کالای لوکس
پرسش کلیدی این است: چه کسی میتواند آهسته زندگی کند؟ پاسخ روشن است: کسانی که از امتیاز انتخاب برخوردارند. آنها که هرگز امکان «سریع زیستن» نداشتند، آهستگیشان به چشم نمیآید. بنابراین، اگر آهستگی را صرفا به امتیاز بدل کنیم، بار دیگر همان نابرابریهای پیشین را بازتولید کردهایم.
راه برونرفت شاید یافتن تعادل انسانی باشد. راه نجات، نه در نفی کامل فناوری و سرعت، بلکه در بازگرداندن تعادلی است که ما را دوباره به خویشتن نزدیک کند. زندگی آهسته میتواند فرصتی باشد برای بازاندیشی در ارزشهایمان، برای بازگشت به توجه، تمرکز و پیوندهای انسانی. اما این آهستگی تنها زمانی اصالت دارد که مسئولانه انتخاب شود؛ یعنی نه باری تازه بر دوش دیگران بگذارد و نه به کالایی لوکس برای طبقهای خاص بدل شود.
در جهانی که سرعت به هنجار بدل شده، آهستگی میتواند راهی برای بازیافتن خویشتن باشد. این مسیر بیش از هر چیز به نحوه مواجهه ما با قدرت، امتیاز و اجتماع بستگی دارد.
انتهای پیام/