از قهرمانان خاموش زاگرس تا محافظان بی‌سلاح طبیعت/ روایت جان‌هایی که فدای محیط‌زیست شد

از قهرمانان خاموش زاگرس تا محافظان بی‌سلاح طبیعت  روایت جان‌هایی که فدای محیط‌زیست شد
آتش زاگرس، نه فقط درختان که سه زندگی را هم سوزاند؛ زندگی‌هایی که برای خاک و درخت نفس می‌کشیدند. سوختنی که یادآوری می‌کند که حفاظت از محیط‌زیست، مسئولیتی است که بدون حمایت خانواده، جامعه و مسئولان، به بهای جان تمام می‌شود.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری آنا، در غروب یکی از روزهای گرم مرداد، دود غلیظی از دامنه‌های کوهستان زاگرس در کردستان بالا می‌رفت. سه جوان، هر سه از فعالان محیط‌زیست، در دل آتش پیش می‌رفتند تا شعله‌ها را از جان درختان و خاک دور کنند. اما این بار، زمین شاهد بازگشت آن‌ها نبود. شعله‌ها نه تنها برگ‌ها و شاخه‌ها را بلعیدند، که جان این سه پاسدار خاموش طبیعت را نیز گرفتند.

حمید مرادی، چیاکو یوسفی‌نژاد، و خبات امینی سه فعال محیط زیست بودند که در این حادثه جان خود را از دست دادند. خبر سوختنشان، مثل بادی داغ در روستاها و شهرهای اطراف پیچید. مردمی که آن‌ها را می‌شناختند، می‌دانستند این سه نفر فقط «آتش‌نشان داوطلب» نبودند؛ آن‌ها عاشق بودند. عاشق کوه و جنگل، عاشق آب و خاک.

روایت مردم؛ آن‌ها بچه‌های همین خاک بودند

در بازار سنندج، پیرمردی که بساط سبزی محلی می‌فروشد، وقتی نامشان را می‌شنود، با صدایی لرزان می‌گوید: ما به این‌ها افتخار می‌کنیم. این جوان‌ها بچه‌های همین خاک بودند. بدون حقوق، بدون امکانات، فقط با یک کوله‌پشتی و بیل، می‌رفتند تو دل آتش. چه کسی از این‌ها حمایت کرد؟

در یکی از روستاهای نزدیک محل حادثه، زنی میانسال که لباس سیاه بر تن دارد، می‌گوید: اگر همان روز مردم و مسئولان زودتر خبر را جدی می‌گرفتند، شاید آتش این‌قدر گسترده نمی‌شد. ما هم مقصریم؛ همه‌مان. چون فکر می‌کنیم این کارها وظیفه چند نفر محدود است.

سوران احمدی، فعال محیط‌زیست که سال‌ها در خاموش‌کردن آتش‌سوزی‌های جنگل‌ها داوطلبانه حضور داشته، با بغض می‌گوید: بزرگ‌ترین خطر برای ما آتش نیست، بی‌توجهی است. اگر خانواده‌ها و جامعه ما را پشتیبانی نکنند، ما تنها می‌مانیم. این کار عشق می‌خواهد، ولی عشق تنها کافی نیست. تجهیزات، آموزش، بیمه و حمایت قانونی می‌خواهیم.

حمایت باید سیستماتیک باشد

لیلا رستمی، کارشناس منابع طبیعی، معتقد است که حفاظت از فعالان محیط‌زیست نیازمند یک ساختار پایدار است، مسئولان باید به این افراد به چشم سرمایه ملی نگاه کنند. همان‌طور که برای نیروهای امدادی و آتش‌نشانی امکانات پیش‌بینی می‌شود، برای داوطلبان محیط‌زیست هم باید تجهیزات ایمن، بیمه و آموزش‌های لازم فراهم شود. این یک وظیفه ملی است.

کمتر کسی می‌داند که پشت هر فعال محیط‌زیست، خانواده‌ای است که با نگرانی روزهای او را دنبال می‌کند. مادر یکی از فعالان حاضر در حادثه می‌گوید: هر بار که می‌رفت، می‌ترسیدم برنگردد. ولی هیچ‌وقت جلوش را نگرفتم. چون می‌دانستم دلش پیش این جنگل‌هاست. ولی کاش یک نفر، یک سازمان، تضمین می‌داد که بچه‌هایمان سالم برمی‌گردند.

اهالی روستاها اولین کسانی هستند که شعله‌های آتش را می‌بینند. اگر این افراد به امکانات اولیه خاموش‌کردن آتش مجهز شوند، آتش‌سوزی‌ها پیش از گسترش مهار می‌شوند. آموزش هم بخش مهمی از ماجراست؛ اگر مردم بدانند چطور با آتش مقابله کنند و شماره‌های امدادی را سریع اطلاع دهند، بسیاری از فجایع رخ نمی‌دهد.

سفری به اعماق ضعف‌های ساختاری

حادثه تلخ سوختن سه فعال محیط‌زیست در کردستان را نمی‌توان صرفاً یک اتفاق ناگهانی و تصادفی دانست. این واقعه، آینه‌ای است که ضعف‌های ساختاری و فرهنگی در حوزه حفاظت از محیط‌زیست را به ما نشان می‌دهد. نخستین ریشه این ماجرا، نبود زیرساخت‌های کافی برای پیشگیری و مهار آتش‌سوزی‌های جنگلی است. بسیاری از مناطق جنگلی ایران، از جمله زاگرس، فاقد تجهیزات اولیه مثل کوله‌پشتی آتش‌نشانی، ماسک‌های تنفسی یا حتی مسیرهای امن دسترسی برای تیم‌های امدادی هستند.

دومین عامل، کمبود آموزش و آگاهی عمومی است. در حالی که کشورهای پیشرو، جوامع محلی را آموزش می‌دهند تا اولین خط دفاع در برابر آتش باشند، در ایران هنوز بسیاری از روستاییان و شهروندان نمی‌دانند چگونه در برابر آتش‌سوزی جنگل واکنش درست نشان دهند. این شکاف آموزشی، باعث می‌شود داوطلبان با کمترین آمادگی فنی به دل خطر بروند.

سومین ریشه، ضعف حمایت نهادی از فعالان محیط‌زیست است. این افراد اغلب بیمه ندارند، تجهیزات‌شان شخصی و ابتدایی است و از هیچ‌گونه پشتیبانی قانونی در برابر خطرات برخوردار نیستند. نبود قوانین حمایتی باعث می‌شود مسئولیت حفاظت از طبیعت عملاً به دوش داوطلبان بی‌نام و نشان بیفتد.

چهارمین مسئله، کم‌توجهی به مدیریت پیشگیرانه منابع طبیعی است. آتش‌سوزی‌های بزرگ معمولاً با یک جرقه کوچک آغاز می‌شوند؛ مدیریت صحیح می‌تواند با پایش مداوم، پاک‌سازی مناطق پرخطر و ایجاد کمربندهای سبز، جلوی بسیاری از این فجایع را بگیرد. اما نبود بودجه کافی و ضعف برنامه‌ریزی، این اقدامات را محدود و مقطعی کرده است.

در نهایت، فرهنگ قدردانی و به‌رسمیت‌شناختن تلاش‌های فعالان محیط‌زیست هنوز در جامعه ما نهادینه نشده است. این قهرمانان خاموش اغلب در سکوت و بی‌خبری رسانه‌ها فعالیت می‌کنند و تنها زمانی که حادثه‌ای رخ دهد، نامشان بر سر زبان‌ها می‌افتد. تا زمانی که ارزش و جایگاه این فعالیت‌ها به‌طور رسمی و اجتماعی پذیرفته و حمایت نشود، خطر تکرار چنین حوادثی همچنان باقی خواهد ماند.

حفاظت از فعالان محیط‌زیست، وظیفه‌ای فردی و جمعی است. خانواده‌ها باید پشتیبان روحی و روانی این افراد باشند، جامعه محلی باید آگاه و مجهز شود و مسئولان باید حمایت قانونی و عملی انجام دهند. تنها با یک زنجیره حمایتی قوی می‌توان مطمئن شد که هیچ فعال محیط‌زیستی، بی‌پناه در برابر آتش و خطرات دیگر نایستد.

در غروب سردی که آفتاب پشت کوه‌های زاگرس پنهان می‌شود، شاید هنوز بوی دود در هوا باشد، اما در دل‌ها یاد سه جوانی که در آتش سوختند، خاموش نخواهد شد. این قبیل حوادث به ما یادآوری می‌کند که حفاظت از محیط‌زیست فقط وظیفه چند داوطلب شجاع نیست، بلکه مسئولیتی جمعی است؛ از خانواده‌هایی که باید پشتوانه عاطفی و روانی فرزندانشان باشند، تا جامعه‌ای که باید هوشیار و آموزش‌دیده باشد، و مسئولانی که باید قانون و امکانات را فراهم کنند.

اگر این سه خانواده، جامعه محلی و ساختارهای رسمی دست در دست هم دهند، هیچ فعال محیط‌زیستی بی‌پناه به دل آتش نخواهد رفت. امروز، بیش از هر زمان دیگر، نیاز داریم قهرمانان محیط‌زیست را پیش از آنکه در شعله‌ها گم شوند، ببینیم، حمایت کنیم و قدر بدانیم. شاید نتوانیم آن‌ها را بازگردانیم، اما می‌توانیم راهشان را ادامه دهیم؛ راهی که مقصدش نه فقط نجات درختان و رودها، که حفظ حیات و آینده ماست.

انتهای پیام/

ارسال نظر
گوشتیران
قالیشویی ادیب
رسپینا