داستان عباس(ع)؛ وقتی حتی آب هم شرمنده شد/ بیعباس، حتی فرات هم بیطراوت است

به گزارش خبرنگار خبرگزاری آنا؛ در هیأتها، پرچمها نیمهافراشتهاند، صدای «یا عباس» در کوچههای شهر میپیچد و ذاکران با بغض، نام سقای تشنهلبان را زمزمه میکنند. در هر کوچه و مسجد و حسینیهای، قصه عباس تکرار میشود. قصه مردی که وفاداریاش به برادر، مرز نداشت. مردی که بر خلاف جریان دنیا، از اماننامه گذشت و جان را فدای عطش کودکان کرد. مردی که ادب، وفا، غیرت و شجاعت را در اوج خود به نمایش گذاشت.
از شریعه تا شهادت؛ مسیر خونین قمر بنیهاشم
حضرت عباس بن علی (ع) در روز عاشورا، زمانی به سمت شریعه رفت که صدای العطش کودکان در خیمهها، همچون خنجری در جانش میپیچید. با حملهای دلاورانه، صفهای لشکر ابن سعد را شکافت. او به تنهایی در مقابل چهار هزار نفر از نگهبانان شریعه ایستاد. شمشیر میزد، رجز میخواند، زمین را از وجود دشمن پاک میکرد و مشک را پر از آب کرد.
در کنار فرات، کف دست را پر از آب کرد اما حتی لب نزد. گفت: چگونه لب تر کنم، وقتی حسین تشنه است؟ مشک را بر دوش انداخت و راهی خیمه شد. تیرها از چپ و راست میباریدند. نوفل ملعون با ضربهای دست راستش را قطع کرد. ابوالفضل (ع) شمشیر را به دست چپ گرفت و گفت: «والله إن قطعتموا یمینی إنّی اُحامی أبَداً عَن دینی وعَن إمامٍ صادِقِ الیَقینِ».
اما ضربهای دیگر، دست چپش را نیز برید. او مشک را به دندان گرفت. مشک پاره شد، تیر به چشم نشست، عمود آهنین بر سرش فرود آمد. پیکر پر از زخم حضرت عباس، زیر آفتاب داغ کربلا بر زمین افتاد. صدایش به سختی شنیده شد: «یا اخا ادرک اخاک»؛ برادرم! مرا دریاب.
«الآن انکسر ظهری»؛ وقتی حسین تنها ماند
امام حسین (ع) با قامت خمیده خود را به عباس رساند. زانوانش شکست. اشک بر گونهاش روان شد و فرمود: «الآن انکسر ظهری و قلت حیلتی وَ انقَطَعَ رَجائِي وَ شَمُتَ بِي عَدوِّي وَ الکَمَدُ قاتِلي». خیمهگاه بیپناه شد. بچهها به انتظار سقایشان بودند. زینب (س)، دلش از هم پاشید. دختربچهها ناله میزدند: «آب آورد عمو؟».
در لحظات آخر، گفتوگوی جانسوزی میان امام حسین و عباس رد و بدل شد. امام با ناله فرمود: «برادرم عباس! اکنون پشتم شکست. دیگر طاقت ندارم.»
عباس با چشمانی خونین و صدایی خسته زمزمه کرد: «سید و مولایم... آیا از من راضی هستی؟»
و امام فرمود: «آری عباس! خداوند از تو راضی است و من نیز از تو راضیم. هرگز کسی را ندیدم باوفاتر از تو.»
عباس لبخند زد، در حالیکه قطرات خون از پیشانیاش جاری بود. گفت: «مواظب خواهرمان زینب باش... دیگر نمیتوانم بلند شوم... برادرم، مرا به خیمه برنگردان! من از سكینه شرم دارم. چون به او وعده آب داده بودم.... »
بابالحوائج؛ از کربلا تا دل تمام عاشقان
عباس، نه فقط یک شهید، بلکه یک راه است؛ راه وفا. او کسی بود که به اماننامه خفتبار «عبدالله بن ابیمحل» و شمر پاسخ رد داد. گفت ما در امان خدا هستیم. این مرد، اماننامه را نه فقط رد کرد، بلکه آن را ننگ دانست. شمر صدایش کرد: «ای پسر عمه»، اما عباس حتی به او نگاه نکرد.
امروز هم هر که حاجتی دارد، به بابالحوائج متوسل میشود. ضریحش در کنار برادرش، خانه امید دردمندان است.
عباس؛ قهرمان بیدست، پهلوان بیمرز
آری! عباس (ع) فقط بازوی قوی نداشت، ایمان محکمی داشت. در میدان صفین، دشمن را به خاک افکند. در عاشورا، دلیرترین مرد میدان شد. در روایات آمده است که مردی از شام به نام ابوشعثا را، که هزار مرد به تنهایی حساب میشد، عباس (ع) در صفین از پای درآورد.
در عاشورا، وقتی لشکر دشمن صف کشید، عباس تا آخرین نفس جنگید. به تنهایی دهها نفر را از پای درآورد. حتی زمانی که هر دو دستش را بریده بودند، باز هم با ضربات پا و تنه دشمن را پس میزد.
رجزهای او نشانه ایمانش بود: «أقسَمتُ بِاللَّهِ الأَعَزِّ الأَعظَم ... لَیُخضَبَنَّ الیَومَ جِسمی بِدَمی.... دونَ الحُسَینِ ذِی الفَخارِ الأَقدَمِ».
نسل عباس؛ از خون تا نور
فرزندان حضرت عباس، از تبار علویاناند؛ پراکنده در ایران و شمال آفریقا. عبیدالله، فرزند عباس (ع)، با دختر امام سجاد (ع) ازدواج کرد. نسل عباس در تاریخ به علم، ادب، قضاوت و ولایتپذیری مشهور بودند.
سقاخانهها، سقای بیدست را صدا میزنند
در کوچههای قدیمی، کنار بازارها و میدانها، سقاخانههایی به نام عباس برپاست. مردم با نذر یک لیوان آب، دلشان را به او میسپارند. سقانفارها و عباسیهها، در هر شهر و روستا، روضهخوان وفاداری عباساند. اینجا آب مینوشند و یاد کسی میافتند که از آب گذشت تا حرمت عشق به امامش را نگه دارد.
روز اشک، روز تکیه دادن به عباس
تاسوعا، یادآور روز افتادن پرچم است؛ روز گسستن تکیهگاه.
روزی که عباس رفت و حسین، بیپشتوانه ماند. یادآور گریههای زینب، نالههای سکینه و روز بغض همه تاریخ. اما با همه داغی که این روز دارد، امید هم هست؛ امیدی که از عباس یاد گرفتهایم؛ ایستادن تا آخرین قطره، وفا تا واپسین دم.
در این روز اشک و آه، فقط یک ذکر داریم:
السلام علیک یا اباالفضل العباس، یا باب الحوائج
انتهای پیام/
