روایتی از شب پیش از شهادت سپهبد حاجی زاده/ مشتی که پس از شهادت هم از شدت خشم از صهیون باز نشد

روایتی از شب پیش از شهادت سپهبد حاجی زاده  مشتی که پس از شهادت هم از شدت خشم از صهیون باز نشد
فضه سادات حسینی از دیدار با خانواده سپهبد شهید حاجی زاده روایتی را مطرح کرد.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری آنا، فضه سادات حسینی از فعالان رسانه در صفحه شخصی خود درباره دیدار اخیر با خانواده شهید سپهبد امیرعلی حاجی زاده پیش از تدفین پیکر فرمانده هوافضا نوشت:

‏روز عید غدیر همراه چند تن از همسران و فرزندان شهدای مدافع حرم به دیدار همسر و فرزندان ⁧«شهید حاجی زاده»⁩ رفتیم برای سرسلامتی و عرض ارادت

‏از خانه‌شان چیزی نمانده، دشمن صهیون محل زندگی سردار و برخی فرماندهان هوافضا را نابود کرده، همسرشان میگفتند یک دقیقه دیرتر از خانه بیرون آمده بودیم، من و نوه‌ام هم شهید میشدیم، نگران نوه‌ای بوده که امانت نزدشان بوده و مادرش در کنار خانه خدا یکی از دختران سردار حج بود و دختر دیگرشان مثل کوه محکم، حواسش به همه بود و همه را دلداری میداد، مادربزرگ و مادر و عمه و …

‏از مهمانان هم دلجویی میکرد، میگفت ساعت ۱۱ همان شب تلفن خانه‌مان زنگ خورد، تعجب کردم، همسرم گفت پدرت است، هیچ موقع این ساعت زنگ نمیزدند.

‏میگفت اگر میدانستم آخرین باریست که صدایشان را میشنوم، کمی بیشتر با ایشان صحبت میکردم، میگفت پدرم در جشن عید غدیر در مجتمع امام رضا (ع) شرکت کرده بودند، بین مردم و با لباس عادی، میگفتند آنقدر مراسم خوب بود و چسبید، همسرشان هم میگفتند آن شب سردار در همان مراسم حاجت روا شده بودند.

‏آخر همان شب، سردار و یارانشان در محل کار حاضر میشوند و بعد از همان‌جا مسافر بهشت، همسرشان میگفت دیشب تنها شبی بود که آرام خوابیدم، تنها شبی بود که نصف شب تلفنمان زنگ نخورد، آرام خوابیدم، چون میدانستم سردار بالاخره یک شب آرام خوابیده، میگفتند از خانه و یادگار‌های زندگیشان چیزی نمانده.

‏قرار بود یکشنبه بعد از عید غدیر، بچه‌های شهدا مهمانشان باشند، میگفتند سردار چقدر برای آن شب برنامه چیده بودند.

‏رسم بود تقریبا هر ماه ، بچه‌های شهدای مدافع حرم میرفتند منزلشان و با ایشان فوتبال بازی میکردند، بچه های شهدا بخصوص پسرها از ایشان خیلی حرف‌شنوی داشتند، جای خالی پدرشان و حاج قاسم را برایشان پر کرده بودند، «حاج‌عمو» صدایشان میکردند و جانشان برایش درمیرفت.

فضه سادات حسینی در بخش دیگر درباره خبر شهادت فرمانده هوافضا می نویسد: خانم شهید صدرزاده جمعه صبح با لحن استیصال به من زنگ زد، از شدت گریه صدایش رمقی نداشت، بعد از صحبت در مورد سایر شهدا گفت از سردار حاجی زاده چه خبر؟! گفتم خبری ندارم! فقط پسرشان استوری گذاشته! با لحنی که خودمان هم می‌دانستیم راست نیست، گفت قبلا گوشی‌ش هک شده، گفتم خب پس الان هم حتما هک شده! دقایقی بعد، خبر رسمی شهادتشان آمد، جرات نکردم زنگ بزنم، گفتم حتما خودش خبردار شده!

‏شنبه که رفتیم برای دیدار خانواده سردار، فاطمه شبیه پدر از دست داده‌ها بود و محمدعلی اصلا نیامده بود، میگفت برای صبر و آرامششان دعا کنید …

‏خانواده شهید و همسر شهید صدرزاده در معراج با ایشان وداع کرده بودند و میگفتند صورت  سردار تقریبا سالم بوده، با کمی کبودی و جراحت، و لباس خاکی‌ای که با آن به شهادت رسیده بودند و حالا بر دیوار خانه بود …

‏اما نکته مهمش این بود که میگفتند سردار موقع شهادت مشتشان گره کرده بوده و حتی گویا بعد از آن هم مشتشان را باز نکردند، همسر و دخترشان میگفتند از شدت خشم از رژیم صهیون بوده! میگفتند سردار بااین خشم و آرزوی نابودی رژیم توسط رژیم غاصب به شهادت رسیده!

‏شهید طهرانی مقدم هم که آرزویش نابودی رژیم بود و روی مزارشان این را نوشتند

‏سردار سلامی وسایر شهدا هم …

‏قرار بود سردار و سایر فرماندهان شهید، سه‌شنبه تشییع شوند که نشد بخاطر شرایط کشور!

ولی من فکر می‌کنم بخاطر دخترشان بود، خواهرش میگفت گفته بود صبر کنید من از حج برگردم، دلم برای بابا تنگ شده! بابا هم حتما دلتنگ بودند که صبر کردند تا دختر از حج برگردد و با پیکر پدر شهیدش وداع کند.

‏ما این شهید و سایر شهیدان را بر دستانمان تشییع کردیم و بنا به وصیت خودشان در قطعه شهدای مدافع حرم بهشت زهرا به خاک سپرده میشوند.

‏سه سال هیات آیین حسینی در مجتمع فرهنگی امام رضا (ع) ستاد هوافضا برگزار میشد، اما امسال …

‏آنجا روضه نیست …

‏ساکت و خالیست …

‏حالا در این شب‌ها لباس خاکی‌ای که سردار با آن شهید شده‌اند، جزئی از دکور هیات آیین حسینی.

 

انتهای پیام/

ارسال نظر
رسپینا
گوشتیران
قالیشویی ادیب