09:37 01 / 04 /1404
روایتی خاطره‌انگیز

اشک و غرور در ۲ خاطره از شهید طهرانچی

اشک و غرور در ۲ خاطره از شهید طهرانچی
سحرگاه دیگری از آدینه‌ای که شمیم انتظار دارد، منتظران شهادت بر خوان این گسترده‌ترین روزی خداوند نصیب و بهره بردند.

خبرگزاری آنا- مسعود باغفلکی سرپرست دانشگاه آزاد اسلامی استان کرمانشاه؛ شهادت همواره در پی مردان خدا می‌گردد و این نردبان سعادت بی‌عبور و حضور این مردان اعتباری ندارد. سحرگاه دیگری از آدینه‌ای که شمیم انتظار دارد، منتظران شهادت بر خوان این گسترده‌ترین روزی خداوند نصیب و بهره بردند. با افسوس و دریغی جان‌فزا برای از دست دادن فرماندهان و دانشمندان هسته‌ای در حمله نامردمان تاریخ به کشور عزیزمان ایران اسلامی؛ شهادت این مردان خدا را تسلیت و تبریک می‌گوییم.

ویژه، شهادت دانشمند هسته‌ای، مدیری توانمند و دلسوز شهید دکتر محمدمهدی طهرانچی رئیس فقید دانشگاه آزاد اسلامی را گرامی می‌داریم و در پاسداشت زنده نگاه داشتن راه و مسیر پرفروغشان برای جانفشانی در راه وطن تأکید می‌کنیم.

اواسط آذر ۱۴۰۳ به عنوان سرپرست دانشگاه آزاد اسلامی استان کرمانشاه منصوب شدم. اوایل اسفند ۱۴۰۳ نشست سراسری مسئولان استانی ایسکانیوز در بیستون کرمانشاه برگزار شد و آقای دکتر شهید طهرانچی برای شرکت در این نشست به کرمانشاه سفر کردند.

قبل از سفر ایشان در واحد جلسات مختلفی را برگزار کرده و مسایل و مشکلات را احصا کردیم. در این سفر  کنار آقای دکتر طهرانچی می‌نشستم؛ بنابراین فرصت خوبی بود که ایشان را در جریان مشکلات استان قرار دهم و برای رفع مشکلات از ایشان کمک و راهنمایی بخواهم.

کل سفر ایشان حدود ۳۰ ساعت بود و باید بیشترین استفاده را از این حضور پربرکت می‌بردیم. در مسیر فرودگاه به بیستون در کنار دکتر نشسته بودم و اولین سوالم را پرسیدم: «ببخشید آقای دکتر در مسیر استراحت می‌کنید؟»  فرمودند نه.  

خوشحال شدم. آخه سوالات زیادی داشتم. یادداشت کرده بودم. پرسیدم. جواب گرفتم. واقعاً عالی بود. پدرانه، مشتاقانه، دلسوزانه، دقیقاً مثل یک معلم پاسخ می‌دادند. گفتند و من بسیار آموختم.  

توصیه‌های ارزشمندی ارائه کردند. یقین پیدا کردم که ایشان نه تنها سیاستمداری برجسته؛ بلکه دانشمندی فرهیخته و عالمی بزرگ و مهربان هستند.

کسانی که با ایشان نشست و برخواست داشته‌اند می‌دانند که چه میگویم.
بگذریم...

شاید سر فرصت خاطرات این ۳۰ ساعت حضور پربرکت که برای من مثل یک کارگاه آموزشی ۳۰ ساعته بود را بنویسم؛ اما فعلاً می‌خواهم دو مورد را اشاره کنم. دو درس بزرگ را که ایشان به من دادند برایتان بازگو کنم.

 مورد نخست

جایی نشسته بودیم و گزارشی از مشکلات مجتمع آموزشی تحقیقاتی کشاورزی و دامداری دانشگاه آزاد اسلامی واحد کرمانشاه را می‌دادم. گفتم: «آقای دکتر خواهش می‌کنم به آقایان دکتر باغستانی و دکتر اردکانی 0مسئولان امر) مأموریت بدهید بیایند کرمانشاه و علاوه بر بازدید و بررسی میدانی ما را در اداره بهتر و علمی‌تر مجتمع راهنمایی کنند. می‌دانم این دو بزرگوار هرجا رفته‌اند مایه خیر و برکت بوده‌اند.»

در حال صحبت کردن بودم که متوجه شدم ایشان با تبلتشان کار می‌کنند. خواستم گله یا اعتراض کنم که آقای دکتر با شما هستم برادر، لطفا گوش کنید - توجه بفرمایید و... که یکدفعه شروع کردند به صحبت؛
«سلام، آقای دکتر باغستانی، یه سر به کرمانشاه بزنید و به آقای باغفلکی کمک کنید و.»
شوکه شدم. ایشان لبخندی زدند و گفتند برای این که فراموش نکنم و یا تأخیر نیفته، اکثر کار را همون لحظه پیگیری می‌کنم و...

لذت بردم
واقعا عالی بود.
اقدام فوری بدون فوت وقت ایشان درس بزرگی به من داد.‌ ای کاش همه همکاران ما در دانشگاه آزاد اسلامی این نوع رفتار و اقدام ایشان را سرلوحه کار خود قرار دهیم.ان‌شاءلله

 مورد دوم

آقای دکتر سردار حاجیان فرمانده محترم انتظامی استان کرمانشاه، معاون پیشین فرهنگی نیروی انتظامی و از دوستان آقای دکتر طهرانچی هستند.
صبح روز دوم سفر تلفنی با آقای دکتر طهرانچی صحبت کردند و خیرمقدم گفتند.  سپس ایشان به من گفتند برای ناهار با آقای دکتر طهرانچی به دفتر من تشریف بیارید.

موضوع را با آقای دکتر درمیان گذاشتم. آقای محجوب (روابط عمومی دانشگاه) حضور داشتند و البته نظرشون این بود که آقای دکتر حاجیان را برای دیدار با آقای دکتر طهرانچی به دانشگاه دعوت کنیم.
من گفتم مشکلی نیست هماهنگ می‌کنم، اما آقای دکتر طهرانچی فرمودند نه ما می‌رویم.
بحث کوتاهی شد و درنهایت قرار بر این شد که ما به دفتر دکتر حاجیان برویم.
قرار ما حدود ساعت ۱۵ عصر بود ولی حدود ساعت ۸ شب رفتیم. آخه کار‌ها خیلی طول کشید.
در مسیر رفتن به دفتر سردار حاجیان، آقای دکتر طهرانچی جمله‌ای را گفتند که اشک در چشمانم حلقه زد. احساس غرور کردم. برای داشتن چنین رئیسی به خودم بالیدم. من را به فکر فرو برد.
بعد از حدود ۴ ماه که دارم این موضوع را برای شما می‌نویسم باز هم اشک در چشمانم جاری شد.

ایشان با همان لبخند همیشگی فرمودند «من برای آنکه شما را سربلند کنم به دیدار سردار حاجیان می‌روم». می‌دانم بعداً می‌توانند به شما و دانشگاه کمک بسیار کنند.
اینجا بود که احساس کردم این مردم بزرگ و شریف چقدر به فکر همکاران و زیردستان خود هستند.
یاد شعر حضرت مولانا افتادم:
عالمی را یک سخن ویران کند
روبهان مرده را شیران کند
از یک سو ویران شدم، نمی‌دانستم چی بگویم...
از سوی دیگر شیر شدم احساس بزرگی و غرور می‌کردم.

آری عزیزان؛ این خاطره برای من درس بزرگی به همراه داشت. احترام و سربلندی زیردستان و همکاران.
با این رفتار‌های بزرگ منشانه بود که ایشان به دلم نشستند و به قول حضرت حافظ «در دل و جان خانه کردی عاقبت».
 به خودم قول دادم در راه اعتلا و پیاده سازی منویات ایشان که همگی دغدغه ایران اسلامی به‌خصوص جوانان ماست، تمام تلاشم را بکنم. ا‌ن‌شاءلله.

به گزارش آنا، بامداد جمعه ۲۳ خرداد ۱۴۰۴ دکتر محمدمهدی طهرانچی رئیس دانشگاه آزاد اسلامی به همراه جمعی از فرماندهان نظامی و دیگر دانشمندان هسته‌ای و اقشار مردم مورد تهاجم رژیم کودک‌کش و جنایتکار صهیونیستی قرار گرفتند و به شهادت رسیدند.

انتهای پیام/

ارسال نظر
گوشتیران
قالیشویی ادیب