آیتالله آلهاشم و مردمی که با خاطراتش نفس میکشند

خبرگزاری آنا ـ گروه فرهنگ؛ میگویند بعضی آدمها، ردپایشان را نمیشود از حافظه شهر پاک کرد. سیدمحمدعلی آلهاشم، برای تبریز از همین جنس انسانها بود. نه عنوان، نه عبا و عمامه، که هیچ چیز نتوانست او را از مردم بگیرد. او و سلوکش از جنس زندگی جاری در کوچهها و خیابانها و از نوع مردم بود.
اگر بخواهیم او را تعریف کنیم، باید سراغ سادگیها برویم؛ سراغ لحظاتی که بدون دوربین، بدون هیچ انتظار، میان مردم میآمد، مینشست، لبخند میزد، گوش میداد و از دل آدمها عبور میکرد. او نه واعظ منبرنشین بود و نه شخصیت دور از دسترس؛ یک همشهری، درست میان آدمها بود.
آلهاشم کسی نبود که اقتدارش را پشت میزها و تریبونها بجوید، اقتدار او در همان کفشهای خاکی بود که هر روز محلات تبریز را طی میکرد. اقتدارش، در همان سادگی باوقار و ارتباط بیواسطه و چند خط خطبهاش بود که بینیاز از خطکشیهای رسمی، مستقیم به قلب مردم مینشست.
او امام جمعه نبود که خطبه بخواند و برود؛ همان روزها بعد از نماز، میان جمعیت گم میشد تا دستی را بفشارد و چشمی را ببیند، بیآنکه بخواهد دیده شود.
اگر کسی بخواهد راز محبوبیت او را درک کند، باید چند قدم در همان محلها که آل هاشم راه میرفت راه برود. مثلاً همان جا که از کسی درباره قیمت ماست و پنیر میپرسید و بیتکلفیاش از جنس همان بچههای خاکی محلهای بود که هرگز حاضر نشدند شهر را از بالا نگاه کنند.
او معنی گوش دادن را بلد بود. وقتی در شهر اتفاقی میافتاد، به جای بیانیه، خودش میآمد، میپرسید، پای صحبت پیرزنها و جوانها مینشست و مشکل را همانجا حل میکرد. نه رزومه ساخت، نه دنبال سِمت بهتر بود. بودن یا نبودن او را مردم همان جمعهها میفهمیدند.
در روزهایی که خیلیها در مسئولیتشان غرق شده بودند، آلهاشم میآمد تا معنی مسئول بودن را زمین بزند و دوباره تعریف کند. بهجای محافظ و هیئت همراه، تنها میآمد، سوار مترو و تاکسی میشد و خودش را با زندگی شهر قاطی میکرد.
او نه شعاری میداد و نه وعدهای میداد که محقق نشود. وعدهاش، سلوک روزمرهاش بود؛ پیگیری خستهنشدنی کار مردم، احترام به وقتشان و اصول سادهای که اکثر اوقات فراموش شدهاند از جمله راستگویی، انصاف، لبخند، بخشیدن بیدلیل و شنیدن.
خراب کردن دیوار میان مردم و مسئولین را کسی بهتر از آلهاشم بلد نبود.
خاطرهها از او فقط خاطره نیست؛ عصاره یک سبک زندگیست. رفتنش شاید جمعههای تبریز را بیشتاب کرده، اما حقیقت آن است که تا سالها، نامش در کلام مردم و عطر رفتار صمیمیاش، روی سنگفرشها و در دل کوچهها میماند.
اینکه همزمان هم امام جمعه باشی و هم رفیق مردم، خیلیها را به فکر فرو میبرد. اما برای آلهاشم، داستان همینقدر طبیعی بود. او زندگی کرد تا ثابت کند میتوان جایگاه را آلوده غرور نکرد. آدمی میتواند بزرگی را از رفتار بینمایش او یاد بگیرد؛ و آنچه برای تبریز ماند، همین فروتنی بیادعاست.
پس وقتی از خصوصیت و ارزش او مینویسیم، باید شجاعت او را در ساده زیستن، صداقت بیغش، و مردمیبودن بیوقفه بنویسیم. آلهاشم، الگویی است که حتی پس از پرواز هم، در تبریز قدم میزند.
او آخرین امام جمعه تبریز نبود، اما یکی از همانهایی بود که هنوز مردم با یادش نفس میکشند و تبریز با خاطرهاش زنده است.
انتهای پیام/

روایت شاهد عینی از پرواز اردیبهشت/ خبری از بالگرد نبود! +فیلم
