هویت تاریخی و منطق ایستادگی در آینه پرونده هستهای ایران

به گزارش خبرگزاری آنا، پرونده هستهای ایران را اگر بیرون از چارچوب تقابلهای کلیشهای نگاه کنیم، چیزی فراتر از یک منازعه فنی و حتی سیاسی است. موضوع هستهای، انعکاسی است از بازتعریف هویت و جایگاه ایران در جهانی که همواره تلاش کرده مرزهای «حق» و «مصلحت» را به نفع خود بازتفسیر کند. در رابطه با موضوع ایران، برنامه هستهای نه فقط یک پروژه انرژی یا دانش، بلکه یک کنش اجتماعی و روانی است؛ پدیدهای که لایههای پنهانتری از ذهنیت جمعی و ساختار قدرت در جامعه بینالمللی را آشکار میسازد.
حق هستهای ایران به هویت تاریخی گره خورده است
در یک لایه سیاسی مسئله هستهای ریشه در آنجا دارد که ایران همواره وارث تمدنی چند هزارساله است، اما در معادلات معاصر سیاست غربی و بنا به منافع مشترک گروهی و سرکوبهای هویتی از جانب غرب تلاش میشود با شاخصهایی کمتر از آنچه واقعیت دارد، شناسانده شود. این انکار حقوق تاریخی و سرکوب توسعه، نوعی «ذهنیت محرومیت تحمیلی» در بخشهایی از نخبگان و تودهها ایجاد کرده؛ ذهنیتی که با هر فشار بیرونی، نه تنها تضعیف نمیشود، بلکه غالباً تقویت هم میگردد. برنامه هستهای دقیقاً در همین نقطه نقشی هویتی ایفا میکند و بدین قرار ایران تلاش میکند تکنولوژی هستهای را به مثابه سایر «حقوق» خود که در تلاش برای مصادره شدن است حفظ کند.
تحریمها و تهدیدهای خارجی نیز از نگاه لایه دیگری از جامعه سیاسی ایران، نه نشانه ضعف یا انزوا، بلکه تأییدی است بر اهمیت نمادین پروژه هستهای. یعنی فشاری که میخواهد چیزی را از تو بگیرد، دقیقاً همان چیزی است که باید با جدیت بر حفظ آن پافشاری کرد. این چرخه، معادلهای پدید آورده است که عقبنشینی، به معنای شکست هویتی و سیاسی تلقی میشود، و پیشروی، ولو هزینهزا، وجههای غرورآمیز دارد.
این وضعیت نیز برای ایران منحصربهفرد نیست. در تاریخ معاصر، بسیاری از ملتهای غیرغربی وقتی در مسیر توسعه فناوری حساس قرار گرفتهاند، بهناچار در لبه ترازو میان «پیشرفت بومی» و «پذیرش نظم سطه بینالملل» معلق ماندهاند. اما تفاوت مهم در ایران و برای افکار جمعی ایران آن است که فقدان تدارک امنیت متعارف از جانب دول گذشته، خاطرات مداخله بیگانگان و تجربههای تلخ سرکوب استقلال (چه در کودتا و چه در جنگهای تحمیلی) تصویری در عین حال کنشگر ساخته است و حال عموم نیز بر توان هستهای به عنوان نمادی از هویت مستقل تاکید دارد.
آیا ایران حقیقتاً به دنبال بمب هستهای است؟
از زاویهای عمیقتر، سؤال اصلی این است که ایران آیا حقیقتاً به دنبال بمب هستهای است یا خیر؟ شواهد تاکنون بر نبود ادله معتبر برای انحراف تایید شدهاند. اما مهمتر از پاسخ فنی، پیامد اجتماعی و رسانهای سؤال است و باید به این موضوع هم توجه شود. در یک سیستم سیاسی-اجتماعی، حتی ظن دستیابی به فناوری بازدارنده (چه نظامی و چه نمادین) اغلب برای حفظ توازن قوا و چانهزنی کافی تلقی میشود. ایران نیز شاید به درستی میداند همانقدر که فناوری واقعی مهم است، «ابهام هدفمند» و ظرفیت روانی ناشی از آن، در عرصه دیپلماسی موثر است.
از سوی دیگر، هر چند در ادعا آمریکا و متحدان غربی، برنامه هستهای ایران را از زاویه امنیت اسراییل، کنترل نظم منطقه و اعتبار رژیم منع اشاعه میبینند. اما واقعیت این است که دغدغه اصلی غرب، بیشتر «نماد استقلال» و سختجانی ایران است تا صرفاً یک برنامه فنی. از این جهت، چالش هستهای محصول واگرایی دو روایت است: یکی دفاع ملی و شأن تاریخی؛ دیگری جلوگیری از توسعه یک کشور با زاویه نگاه متفاوت به نظم جهانی از دول سلطه در غرب. این تنش روایی بیش از ۲۰ سال است که حتی با تغییر دول ایران و آمریکا دامنهدار شده و نوعی «امنیتزدایی پایدار» از برنامه هستهای ایران در ذهن غرب ایجاد کرده است. لذا حتی اگر ایران همه چارچوبهای فنی آژانس را بپذیرد، باز سایه بیاعتمادی و تردید سنگین باقی میماند.
برنامه هستهای زیست مبتنی بر تحریم و مقاومت در ایران را تقویت کرد
برنامه هستهای ایران، به ویژه پس از رشد مقاومت اجتماعی در برابر سلطه خارجی و یادگیری نهادی درون کشور، توانسته نوعی «اقتصاد اضطراری» و «زیست سیاسی مبتنی بر تحریم» را در جامعه نهادینه کند. یعنی اقتصاد ایران یاد گرفته چگونه با فشار زندگی کند. نهادهایش یاد گرفتهاند چطور تحریم را دور بزنند و افکار عمومی متقاعد شدهاند که هزینههای کوتاهمدت میتواند به دستاوردی بلندمدت ختم شود. لذا در این روند با پدیده نادری مواجه هستیم که عبارت است از عادی شدن تحریم و تابآوری ساختاری که به بیاثرسازی تدریجی ابزار فشار نظام سلطه غربی میانجامد.
البته باید گفت این نهادینهسازی و مقاومت نیز با هزینههای اقتصادی و اجتماعی همراه بوده است اما توازن درونی پرونده هستهای را تغییر نداده است. افکار عمومی نیز در لایههایی عمیقتر و نگاه به آینده به مرز اقناع رسیدهاند. از همین رو پرونده هستهای ایران در ذات خود، آیینهای است از نبرد میان «خواست هویتی» و «ضرورت تعامل». هر گونه پافشاری و اصرار بر ایستادگی نیز فقط به مقابل میزهای مذاکره محدود نمیشود بلکه محصول گرههای تاریخی، اجتماعی و حتی قضاوت آیندگان خواهد بود. آنچه امروز برای بسیاری از ناظران خارجی صرفاً یک پرونده فنی و امنیتی است، برای ایرانیان لایههایی از پرسشهای فلسفی، هویتی و سرنوشتی را نیز در بر دارد؛ پرسشهایی که تا مدتها در حافظه جمعی و تاریخی باقی خواهد ماند و رد خود را نه فقط در سیاست، که در روح زمانه یک ملت بر جای خواهد گذاشت.
انتهای پیام/