نسلکشی و آپارتاید، اسرائیل را فاقد مشروعیت بینالمللی کرده است

خبرگزاری آنا- محمدحسن گودرزی: پس از ماهها درگیری خونین در غزه در نهایت فشارهای بینالمللی و داخلی بر اسرائیل منجر به یک توافق سهمرحلهای شد. این توافق در سایه مقاومت بیوقفه حماس و دیگر گروههای فلسطینی بهنوعی نشاندهنده شکست اهداف استراتژیک رژیم صهیونیستی بود.
بااینهمه، این آتشبس بهزودی با چالشهای جدیدی مواجه شد. حماس روند تبادل اسرا را به دلیل سنگاندازی و بدعهدی اسرائیل متوقف کرد. وزیر جنگ اسرائیل که به دنبال بهانهای برای آغاز دوباره جنگ بود؛ ارتش را در حالت آمادهباش قرار داد و در نهایت حملات رژیم صهیونیستی به غزه از سر گرفته شد.
خبرنگار آنا درباره تحولات اخیر غزه مصاحبهای با پروفسور جیکوب ماندی (Jacob Mundy) دانشیار و مدیر برنامه مطالعات صلح و منازعات خاورمیانه در دانشگاه کولگیت (Colgate University) نیویورک داشته است که در ادامه به مشروح آن میپردازیم:
پس از آتشبس میان حماس و اسرائیل، بسیاری بر این باور بودند که روند حوادث در حال تغییر است. اما آتشبس تمدید نشد و اسرائیل حمله نظامی خود به غزه را از سر گرفت. دلیل اصلی شکست آتشبس چه بود؟
عدم تعهد واقعی اسرائیل به آتشبس دلیل اصلی شکست آن است. آتشبس در کابینه صهیونیستی شکاف ایجاد کرد و ائتلاف هم بهنوبه خود نتانیاهو را تهدید به فروپاشی کرد.
از یک سو، نخستوزیر بودن تنها چیزی است که نتانیاهو را از زندانی شدن به اتهام فساد در امان نگه میدارد. از سوی دیگر، ترامپ هم مانند اوباما در سال ۲۰۰۹ نمیخواست مراسم تحلیف ریاستجمهوریاش با جنایات موردحمایت آمریکا در غزه همزمان شود، بنابراین از مقامات اسرائیلی تقاضای توقف (جنگ) داشت.
نیروهای اسرائیلی همچنین نیاز به استراحت، تسلیح و تجهیز مجدد داشتند. تحویل تسلیحات جدید به اسرائیل در گرو این وقفه کوتاه بود و لازم به یادآوری نیست که صنایع تسلیحاتی آمریکایی با حداکثر سرعت ممکن برای حمایت از این نسلکشی مشغول کار هستند.
برخی بر این باورند که دولت ترامپ به اسرائیل چراغ سبز نشان داد تا هر کاری علیه فلسطینیها انجام دهد. نظر شما چیست؟
اکنون میبینیم که اسرائیل در کشتار خود در غزه حتی نسبت به قبل تبعیض کمتری میان نظامی و غیرنطامی قائل میشود، بنابراین میتوان استنباط کرد که ترامپ به اسرائیل کارت سفید داده است. تنها محدودیت اسرائیل در این مرحله، مسائل لجستیکی است. سؤال این است که آیا آنها سلاح و نیروی انسانی برای ادامه حمله بیامان به غزه دارند؟
البته کاهش حمایت نظامی از اوکراین ممکن است تسلیحات بیشتری را در دسترس اسرائیل قرار دهد حالآنکه ایالاتمتحده خود را برای درگیری احتمالی در منطقه هم آماده میکند.
در این مرحله عملیات اسرائیل و راهبرد حماس و دیگر گروههای فلسطینی در مواجهه با آن چگونه است؟
در یک محیط شهری کوچک مانند غزه، برای یک جنبش چریکی مانند حماس دشوار است که به یک ارتش قدرتمند که مایل به استفاده از اشکال افراطی و غیر گزینشی خشونت برای سرکوب مقاومت است پاسخ دهد.
اسرائیل رویکردی مشابه روشی که سریلانکا در سال ۲۰۰۹ برای پایان دادن به شورش ببرهای تامیل به کار گرفت را اتخاذ کرده است: خشونت گسترده علیه کل جمعیت (بدون جدا کردن اهداف نظامی و غیرنظامی). در چنین شرایطی حماس چه کاری جز مقاومت برای دفع حداکثری حملات نظامی میتواند انجام دهد؟
در کرانه باختری هم شاهد بودهایم که تشکیلات خودگردان فلسطین به ابزاری برای اشغالگری اسرائیل تبدیل شده، بنابراین نمیتوان انتظار مقاومتی از آنها داشت؛ دقیقاً برعکس حماس.
همچنین، این را میدانیم که اسرائیل میخواهد فلسطینیها را از نظر جغرافیایی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی تقسیم کند تا آنها را کنترل کند. اما حتی اگر مقاومت فلسطینی بتواند بر این دشواریها غلبه کند، باز هم برای دستیابی به حق تعیین سرنوشت ملی به حمایت بینالمللی نیاز خواهد داشت.
آیا فکر میکنید با توجه به سیاستها و برنامههای ترامپ مانند تخلیه غزه و مهاجرت اجباری ساکنان آن به کشورهایی مانند اردن و مصر، چشماندازی برای پایان جنگ و درگیری بین فلسطینیها و اسرائیل وجود دارد؟
آنچه ترامپ را جالب، اما درک او را دشوار میکند، تفکیک قائل شدن میان «هیاهو» از سیاست واقعی است. ترامپ حرفهای عجیب و باورنکردنی میزند، و بنابراین رسانههای آمریکایی با واکنش نشان دادن به عجیبترین اظهارات، دچار هیجان میشوند. اما ترامپ واقعاً به چه باور دارد و چه میخواهد؟ آیا یک دستور کار منسجم پشت شعار «دوباره آمریکا را بزرگ کنیم» وجود دارد یا اینکه او فقط به دنبال ثروتمند کردن خودش و دوستانش است؟ و فلسطین در این میان چه جایگاهی دارد؟
در دوران نتانیاهو، اسرائیل راهحل دو کشوری را غیرممکن کرده است. اگر اسرائیل کرانه باختری را ضمیمه و غزه را از نظر قومی پاکسازی کند، این سؤال مطرح میشود که آیا جامعه بینالمللی مایل به پذیرش این وضعیت است یا خیر. اما به نظر میرسد قدرتهای دو سوی آتلانتیک از نظم بینالمللی که پس از جنگ جهانی دوم ایجاد کردند، دست کشیدهاند؛ بنابراین اکنون برای عقلانیت و رهبری به چین چشم دوختهایم.
چرا اسرائیل به تخریب خانهها و زمینهای فلسطینی در کرانه باختری ادامه میدهد؟
اسرائیل - بهویژه کسانی که در قدرت هستند - دیگر حتی به احتمال توسعه یک دولت فلسطینی در کرانه باختری هم تظاهر نمیکنند. در حال حاضر شاهد اجرای یک پروژه صهیونیستی با هدف معکوس جلوه دادن «شکست» استعمار شهرکنشینان اروپایی در موارد مشابه مانند آفریقای جنوبی، الجزایر و ... هستیم. این پروژه اینطور القا میکند که جامعه بینالمللی نسلکشی، پاکسازی قومی و آپارتاید را تحمل خواهد کرد.
اما اسرائیل، به شکلی که در حال حاضر وجود دارد (یک دولت آپارتاید نسلکش)، چیزی است که طبق قوانین بینالمللی نباید دیگر وجود داشته باشد، بنابراین برای اسرائیل مهم است که هم خانههای فلسطینیها و هم قوانین بینالمللی را نابود کند.
آیا تنشهای اخیر بر روند عادیسازی روابط اسرائیل با کشورهای عربی و تداوم توافق ابراهیم تأثیر گذاشته است؟
نسلکشی در غزه مطمئناً برای کشورهایی مانند مراکش و امارات متحده عربی، که به دلایل خودخواهانه خود به توافقنامههای ابراهیم پیوستند، مشکلاتی ایجاد کرده است. ما میبینیم که مردم آنها از آنچه در حال وقوع است خشمگین هستند.
امضاکنندگان توافقنامههای ابراهیم همگی دولتهایی هستند که مانند رژیم اسرائیل مشروعیتشان نزد مردم متزلزل است؛ بنابراین در نابودی نیروهایی که میتوانند با آنها مخالفت کنند، بهعنوانمثال لیبی، سوریه، ایران و قوانین بینالمللی، منافع خاصی را دنبال میکنند. بهعنوانمثال، مراکش بهطور غیرقانونی صحرای غربی را اشغال کرده است، بنابراین پادشاهی مراکش اشتراکات زیادی با تلاش اسرائیل برای بیاعتبار کردن نظم بینالمللی مبتنی بر قوانین دارد.
جنگ غزه چه تأثیری بر امنیت داخلی اسرائیل داشته و چه چالشهای جدیدی برای اسرائیل و نتانیاهو ایجاد کرده است؟
جنگ غزه بهطور موقت جامعه اسرائیل را متحد کرد، اما اختلافات در حال ظهور مجدد هستند. تا قبل از آغاز جنگ، اسرائیل اساساً در آستانه یک جنگ داخلی بین صهیونیسم خاخامی و صهیونیسم لیبرال بود، که اولی مسلط (بر عرصه سیاسی) و دومی پس از سالها شکست انتخاباتی و عقبنشینی بورژوازی سکولار از عرصه سیاسی تضعیف شده بود.
در سطح بینالمللی، بزرگترین تهدید برای اسرائیل، این اجماع فزاینده است که دیگر بهعنوان یک کشور مشروعیت ندارد. این حتی در ایالات متحده نیز صادق است، جایی که حمایت از فلسطین در حال افزایش و حمایت از آپارتاید صهیونیستی در حال کاهش است.
برخی معتقدند فساد تشکیلات خودگردان فلسطین و ایجاد نوعی دیکتاتوری توسط محمود عباس به دلیل عدم برگزاری انتخابات در سرزمینهای فلسطینی از سال ۲۰۰۶، حل مسئله فلسطین را بهشدت دشوار کرده است. تا چه اندازه با این دیدگاه موافق هستید؟
واضح است که اسرائیل از شکاف بین سازمان آزادیبخش فلسطین (PLO) و حماس بهعنوان بهانهای برای عدم تعامل با فلسطینیان، بهویژه در دوران دولت اوباما (۲۰۰۹-۲۰۱۶)، استفاده کرد. در همین حال، تشکیلات خودگردان فلسطین به بازوی اشغال صهیونیستی کرانه باختری تبدیل شده و حتی در برخی از عملیاتها علیه گروههای مقاومت (به اسرائیل) کمک میکند.
تا حدی تشکیلات خودگردان فلسطین تحت سلطه منافع بورژوازی قرار دارد که به روند صلح اسلو در دهه ۱۹۹۰ به چشم «عصر طلایی» سرمایهگذاری و توسعه نگاه میکرد. اما با وقوع انتفاضه دوم، سرمایهگذاریها و پروژههای آنها همگی متوقف شد و پول زیادی از دستشان رفت.
بنابراین، مبارزه مسلحانه بهعنوان مانعی برای منافع تشکیلات خودگردان تلقی میشود. اینها افرادی هستند که با «واقعیت یک کشور آپارتاید» بسیار راحت هستند، زیرا از آن سود میبرند، همانطور که برخی نخبگان الجزایری از استعمار فرانسه سود میبردند یا نخبگان سیاهپوستی که از آپارتاید آفریقای جنوبی سود بردند. واقعیت این است که امپریالیسم بدون پرورش ذینفعان بومی نمیتواند موفق شود.
انتهای پیام/