میراثداران؛ روایتی از نسل جدید در روزگار تهدید

به گزارش خبرنگار آنا، میگویند تاریخ تکرار نمیشود، اما مفاهیم آن چرا. شمر و حرمله نام اشخاص نیستند؛ نام یک منش هستند؛ و «حسین» نیز نام یک فرد نیست؛ نام یک راه است. با این فکر وارد حسینیه امام خمینی(ره) شدم، در روز اربعین، و دو ماه پس از آنکه اسرائیل به خاک و سرزمینمان تعرض کرد. اینجا قرار بود مراسم عزاداری برای امامی باشد که ۱۴ قرن پیش در نبردی نابرابر شهید شد، اما فریادهای جمعیت و پرچمهایی که در هوا میچرخید، نشان میداد که داستان کربلا برای این نسل، یک خاطره غبارگرفته در تاریخ نیست؛ یک نقشه راه است. انگار آمده بودند تا در میانه جنگ روایتها و تهدیدهای مدرن، قطبنمای خود را دوباره با همان معیار قدیمی تنظیم کنند: حق در برابر باطل.
این نقشه راه، بر دیوارهای حسینیه نیز ترسیم شده بود. در کنار پرچمهای سیاه عزا، تصاویر بزرگ دانشمندان هستهای و فرماندهان شهید اخیر، گویی چشم در چشم جمعیت دوخته بودند. شهید عباسی، شهید طهرانچی و دیگران، دیگر فقط قاب عکس نبودند؛ آنها شاهدان این بیعت بودند. میراثدارانی که راه را تا پای جان رفته بودند و حالا تصویرشان، به نسل جدید یادآوری میکرد که این مسیر، هزینههایی واقعی دارد.
اولین چیزی که این میراثداری را عیان میکرد، زره نمادینی بود که بر تن جمعیت نشسته بود. چفیه، یادگار سنگرهای دفاع مقدس، دیگر یک یادگاری نبود؛ یک لباس رزم بود. اصرار دانشجویان برای گرفتنش و موج سفید و سیاهی که بر شانههایشان انداخته بودند، حسینیه را به یک پادگان معنوی بدل کرده بود. کنارم، دانشجویی از تبریز که با لهجه شیرین آذری حرف میزد، چفیهاش را محکم کرد و گفت: «این فقط یه پارچه نیست. این یعنی ما همون نسلی هستیم که تو جنگ بود. یعنی اگه لازم باشه، کلاس درس ما هم میشه سنگر.».
اما نقشه راه کربلا، این بار با سلاحهای جدیدی خوانده میشد. یک همخوانی گروهی، مانیفست این نسل بود. وقتی هزاران نفر یکصدا فریاد میزدند «هر آنکه عاشق تو شد، نداده تن به ذلتی، هیهات منا الذله»، همان اصل بنیادین کربلا را تکرار میکردند. اما بلافاصله، ابزار تحقق این عزت را معرفی میکردند: «نور دانش داریم... مثل تهرانچی و فخریزاده همه بیداریم». اینجا بود که نگاهها ناخودآگاه به سمت بنر شهدا برمیگشت. این پیوند میان شهادت دانشمندان با مقاومت، نشان میداد که از نظر آنها، پیشرفت علمی و قدرت دفاعی دو روی یک سکهاند.
این فریاد «وای اگر خامنهای حکم جهادم دهد»، که از هر گوشه حسینیه برمیخاست، فقط یک هیجان احساسی نبود؛ در حال یافتن مبنای نظری و شرعی خود بود. حجتالاسلام والمسلمین شرفی، سخنران مراسم، گویی برای همین عطش، نسخه میپیچید. او «راههای جلب نصرت الهی» را در یک فرمول ششبخشی خلاصه کرد: «دعا»، «صبر و استقامت»، «تقوا»، «جهاد»، «توکل» و در نهایت، آن حلقه وصلی که تمام شعارهای امروز را به هم میدوخت: «تبعیت از رهبریِ الهی». با بیان هر کلمه، انگار قطعهای از پازل ذهنی جمعیت سر جایش قرار میگرفت. «جهاد» همان رجزخوانی «خیبر خیبر» بود؛ «صبر و استقامت» همان دو ماه انتظار پس از حمله دشمن بود؛ و «تبعیت از رهبری»، رمزگشایی نهایی از تمام آن بیعتها بود. این دیگر یک سخنرانی نبود؛ یک تأییدیه بود بر مسیری که دانشجویان پیشاپیش انتخاب کرده بودند؛ و درست در همین نقطه بود که نظریه و عمل در یک مصداق زنده به هم رسیدند. از پسر جوانی که با پرچم هیئت دانشجویی از مشهد آمده بود، پرسیدم آیا واقعاً به این شعار ایمان دارد؟ مکثی کرد، نگاهی به اطرافش در حسینیه انداخت و گفت: «وقتی میبینی فرماندههانمون و دانشمندانمون رو اینجوری میزنن و سخنران هم میگه راه پیروزی تبعیت از رهبریه، این دیگه شعار نیست، میشه وظیفه. ما برای دفاع از ایرانمون، منتظر حکمیم.»
پس از آن، نوای میثم مطیعی در رثای مصائب حضرت زینب (س)، دوباره فضا را به کربلا گره زد و به همه یادآوری کرد که پس از نبرد، رسالت روایت و پایداری آغاز میشود. مراسم با ابیات پایانی مداح به اتمام رسید: «زمانه سر جنگ است، یا علی مددی»؛ و در شعر دانشجوی دیگری که فریاد زد «ایرانِ حسین، تا ابد پیروز است»، تمام داستان امروز خلاصه شد. ایران و حسین، در نگاه این نسل به یک هویت واحد و جداییناپذیر تبدیل شده بودند. دانشجویان در حالی حسینیه را ترک میکردند که سرپرست دانشگاه آزاد، وزیر علوم، وزیر بهداشت و دیگر مسئولان حاضر، شاهد این اعلام آمادگی بودند. آنها نیامده بودند تا فقط برای یک مصیبت تاریخی اشک بریزند. آنها آمده بودند تا زیر نگاه ساکت، اما نافذ شهدایشان، نام خود را در لشکر میراثداران این «حرم» که امروز «ایران» نام دارد، ثبت کنند و بگویند که برای نبرد امروز، آمادهاند.
انتهای پیام/