از لرزش تردید تا پرواز در میدان حسین(ع) / سلام بر حرِ برگشته

به گزارش خبرنگار خبرگزاری آنا، چهارمین روز محرم روز بازگشت است؛ بازگشتی مردانه از مرز خطا به آغوش حق. داستانی که اگر نبود، شاید فهم حقیقت کربلا ناتمام میماند. این، روایت «حرّ» است؛ مردی از سپاه دشمن که به دست خود در بهشت را گشود.
میان راه مکه و کوفه؛ مردی که راه را بست
کاروان حسین بن علی (ع) پس از خروج از مکه، قدم به قدم به سوی سرزمینی میرفت که بوی خون میداد. هنوز صدای بیعتهای دروغین کوفیان در گوش تاریخ بود که در دوازدهمین منزل، در نقطهای بهنام «شراف»، گرد و غبار سپاه کوفه بلند شد.
فرمانده آن سپاه، حر بن یزید ریاحی بود؛ مردی با نام و نسب بزرگ، جنگآوری دلیر و مطیع اوامر ابن زیاد.
هنگامی که حر به حسین نزدیک شد، امام فرمود: «اگر آب دارند، به آنها بدهید.» و دستور داد سپاه حر را نیز سیراب کنند. هنوز جنگی آغاز نشده بود، اما رفتار حسین، آغاز یک انقلاب درون بود.
وقتی امام به حر فرمود: «مادرت به عزایت بنشیند»، حر، سر به زیر افکند.
این پاسخ کوتاه اما شگرف از او، نشان داد که هنوز جرقهای از معرفت در جانش باقی است: «اگر کسی جز شما نام مادرم را میبرد، پاسخ میدادم؛ اما چه کنم که مادر شما فاطمه زهرا (س) است.»
در همان لحظه، شاید هنوز هیچکس باور نمیکرد که این «مأمور خشن» در چند روز آینده، عاشقانهترین توبه تاریخ را رقم بزند.
شبهایی در محاصره سکوت
چند شب و روز گذشت. کاروان حسین، محاصره شد. حر، مراقب بود. دستور داشت، اما دلش بیقرار بود.
در شبها، صدای مناجات قافله حسین به گوش میرسید. نور شمعها در خیمهها میلرزید، اشکهای کودکان میریخت، و آههای زینب و سکینه و رقیه در آسمان میپیچید. حر گوش میسپرد. نمیدانست چه میشود، اما چیزی در دلش میجوشید. هر شب، بیشتر فرو میرفت در فکر. به خود میگفت: «من کیام؟ مأمور کوفه یا خیانتکار رسولالله؟»
آغاز عاشورا؛ پایان تردید
صبح دهم محرم رسید. هوا پر از التهاب بود. سکوت کوفه، فریاد میزد. حسین بن علی سپاه را آماده کرد. امام، بییار مانده بود و صدا زد: «أما من مغیث یغیثنا لوجه الله؟ أما من ذاب یذب عن حرم رسولالله؟»
این فریاد، جان حر را لرزاند. نزد عمر سعد رفت، با چهرهای پریشان و قلبی در تلاطم: «میخواهی با حسین بجنگی؟» و عمر سعد پاسخ داد: «آری، جنگی که کمترینش بریدن سرهاست...»
حر دیگر نای ایستادن نداشت. از خیمه فاصله گرفت. یکی از افرادش گفت: «تو که شجاعترین مرد کوفهای؛ این لرزش چیست؟» و او گفت: «خود را میان بهشت و جهنم میبینم. و به خدا قسم، بهشت را برنمیگزینم مگر با خون.»
سرباز گریزان، سوی حسین شتافت
حر دیگر حر نبود؛ نه آن فرمانده کوفه، نه آن مأمور ابن زیاد.
دست بر سر نهاد و آه کشید: «خدایا! من توبه کردهام؛ بر من رحم کن. من دل فرزندان پیامبرت را لرزاندم. مرا ببخش...»
بر اسب نشست. سوی حسین تاخت. دلش از درد و اشک آکنده بود. در مقابل خیمههای امام، بیاختیار از اسب افتاد. خاک بر سر ریخت. فریاد زد: «یابن رسولالله! من همانم که راه را بستم... گمان نمیکردم به اینجا برسد. آیا برای من راه توبهای هست؟»
و امام، با چشمانی نمدار، فرمود:
«آری، خداوند توبهات را میپذیرد. تو مهمان مایی؛ پیاده شو...»
اما حر گفت: «اجازه دهید نخستین کسی باشم که جان در راه شما میسپارد. همانگونه که اول کسی بودم که آزارتان داد...»
بوسهای بر پیشانیِ پشیمانی
حر در میدان درخشید. مردانه شمشیر زد. دهها نفر را کشت. گویی میخواست جبران کند؛ نه فقط گناه خود را، بلکه ظلم هزار نفری که با او آمده بودند. اما پیکر او آغشته به خون از اسب بر زمین افتاد.
یاران حسین، او را بازگرداندند. امام، با چهرهای اندوهگین، کنارش نشست. دست کشید بر خاک و خون صورتش. آرام گفت: «آزادمردی، هم در دنیا، هم در آخرت؛ درست همانگونه که مادرت تو را حر نامید...» و این جمله، بر سنگ قبر روح همه خطاکاران تاریخ نوشته شد: «هیچگاه برای بازگشت دیر نیست، اگر صادق باشی...»
طوفانی در دل هیأتها؛ روضه حر
در هیأتها، وقتی مداح میخواند: «تو آزادمردی همانگونه که مادرت تو را حر نامید...» همه بغض میکنند. چشمها به کربلاست. اشکها بیپروا میبارند. چرا که حر، فقط یک فرمانده پشیمان نیست؛ حر، نماد امید است.
همه ما روزی جایی، شاید راه را بر حقیقت بستهایم؛ شاید تردید کردهایم، شاید حتی نافرمانی کردهایم. اما این قصه در گوش همهمان میپیچد: اگر دل بشکند، اگر اشک بریزد، اگر راه بیفتد... درِ توبه باز است.
حر، قهرمان بازگشت
در میان شهدای کربلا، کمتر کسی چنین مقام والایی یافت که امام، بر چهرهاش بوسه بزند. حر نشان داد که انسان، «آزاد» زاده شده است و این آزادی در انتخاب لحظه بازگشت معنا میگیرد.
حر در عاشورا پیامآور تمام کسانی شد که میخواهند بازگردند که اشتباه کردهاند، اما هنوز قلبشان میتپد. حر به ما آموخت، جبران ممکن است.
محرم، فرصت بازگشت است
چهارمین روز محرم، نهتنها یادآور شهادت حر است، بلکه یادآور «امکان توبه» است؛ آن هم توبهای که پذیرفته میشود، و چنان بالا میرود که امام، دست بر خاکهای چهرهات بکشد.
روضه حر، روضه من و توست. روضه بازگشت. روضه جبران. روضه دلی که یک عمر باخته، اما لحظهای بیدار میشود و همهچیز را برمیگرداند.
در این شب، وقت آن است بپرسیم: آیا هنوز فرصت هست؟ و پاسخ حسین، همانی است که به حر گفت: «نعم یتوب الله علیک...»
انتهای پیام/