اروپا، شریک دزد و رفیق قافله/ خالقان برجام پاسخگوی عوارض مکانیسم ماشه باشند

از سعدآباد تا مکانیسم ماشه؛ تکرار تاریخی اعتماد به بدعهدان
در منطق دیپلماسی غربی، آنچه گاه به نام توافق به امضا میرسد، نه نشانه تفاهم، که آغازی برای فرسایش و بازی با منافع ملی کشور مقابل است. تجربه دو دهه اخیر تعامل ایران با اروپا بر سر پرونده هستهای، مصداق بارز این واقعیت تلخ است؛ الگویی که از سعدآباد در ۱۳۸۲ تا قطعنامه اخیر شورای حکام آژانس در ۱۴۰۴، بارها و بارها تکرار شده؛ اثبات حسن نیت یکطرفه از سوی ایران، وعدههای مبهم و بلندمدت از سوی اروپا و در نهایت، بدعهدی کامل به محض تغییر شرایط سیاسی و یا مطالبه و زیاده خواهی براساس شروط جدید و بهانههای واهی. این تصویر ۲۵ سال مذاکره هستهای میان ایران و اروپاست.
۱. سعدآباد؛ آغاز زنجیره امتیازدهی و بدعهدی
در مهر ۱۳۸۲، ایران برای رفع نگرانیهای سه کشور اروپایی (آلمان، فرانسه و بریتانیا) بیانیه سعدآباد را امضا کرد و داوطلبانه غنیسازی را متوقف ساخت. اروپا نیز وعده حمایت از حقوق هستهای ایران و عادیسازی روابط را داد. اما اندکی بعد، نه فقط هیچ تحول مثبت اقتصادی یا دیپلماتیک حاصل نشد، بلکه اروپا با شرطگذاریهای جدید، عملاً تعلیق دائمی برنامه هستهای را طلب کرد؛ نتیجه، فرسایش بیثمر و اعتماد برباد رفته بود. حسن روحانی بعدها اذعان کرد که اروپاییها نه شریک، بلکه ناظر آمریکاییها در آن تفاهم بودند.
۲. مذاکرات ژنو و لوزان؛ سایه آمریکا بر دیپلماسی اروپا
توافق سعدآباد به جایی نرسید و مذاکرات بعدی در ژنو و لوزان نیز به دلیل نبود ضمانت اجرایی و تصمیمگیری نهایی در واشنگتن، عقیم ماند. اروپا در این دوره صرفاً نقش واسطه و تابع سیاست کاخ سفید را بازی کرد و هیچ مکانیزم الزامآوری برای تحقق تعهداتش نپذیرفت اما در طرف مقابل از ایران انتظار داشت، ضمن انجام تعهداتی فراتر از حتی بیانیه سعدآباد، تمام فعالیتهای صلحآمیز هستهای خود را به بهانه آنچه آنها فعالیتهای مشکوک قابل بررسی میخواندند، متوقف کند.
۳. برجام و بازی بیم وامید و تله مکانیسم ماشه
تیر ۱۳۹۴، برجام با شعار «پیروزی دیپلماتیک» و آنچه بازی برد-برد خوانده میشذ به امضا رسید؛ اما این توافق در فرامتن خود فاقد هرگونه ضمانت اجرایی برای الزامآور کردن تعهدات آمریکا و اروپا بود. با خروج یکجانبه ترامپ در اردیبهشت ۱۳۹۷، نه تنها اروپا هیچ ابزار مستقلی را برای حفظ توافق به کار نگرفت، بلکه سازوکار اینستکس نیز عملاً جز یک بیانیه بیاثر نبود و هیچگاه عملیاتی نشد. شرکتهای بزرگ اروپایی فوراً ایران را ترک کردند و بانکها از ترس تحریم آمریکا، دست از همکاری کشیدند. این نقطه، اوج بیاختیاری و تبعیت ساختاری اروپا از آمریکا بود.
به گونهای که ولی الله سیف رئیس بانک مرکزی ایران تنها پس از چندماه از اجرای برجام در مصاحبه با تلویزیون بلومبرگ تصریح کرده برجام تا کنون «تقریباً هیچ» دستاورد اقتصادی برای ایران نداشته است.
ظریف نیز در دی ماه ۱۳۹۸ و در دیدار «نیلس آنن» وزیر مشاور در امور خارجی دولت فدرال آلمان با انتقاد از بیعملی اروپاییها در قبال تعهداتشان در برجام گفته بود: اقدام اروپاییها برای استفاده از مکانیزم حل و فصل اختلافات از نظر حقوقی بیمبنا و از نظر سیاسی اشتباه راهبردی است.
در چنین فضایی که پیش از برجام خلف وعده طرفهای غربی دور از ذهن نبود، پذیرش مکانیسم ماشه به عنوان ابزاری کاملاً یکطرفه علیه ایران، جای سؤال جدی دارد؛ اینکه چگونه و با کدام استدلال و منطق دولت روحانی و تیم مذاکرهکننده به ریاست ظریف با سابقه طولانی گفت و گو با کشورهای اروپایی و تجربه تفاهمهای بیفرجام با طرفهای غربی، این ابزار خطرناک را باز پذیرفتند؟ مکانیسم ماشه، به هر عضو باقیمانده در توافق حق میدهد یکجانبه تحریمهای شورای امنیت را بازگرداند، بدون آنکه ایران یا دیگر اعضا قدرت جلوگیری داشته باشند. این ضعف بنیادی، امروز به تهدیدی بالفعل علیه منافع ملی تبدیل شده و دست برتر را به طرف بدعهد داده است.
از منظر حقوقی و راهبردی، مکانیسم ماشه یک ابزار کاملاً نامتقارن و یکجانبه است که هر عضو توافق را به قاضی و مجری تبدیل میکند و ایران را در برابر اراده سیاسی طرف مقابل، کاملاً بیدفاع میگذارد. تجربه عملی نیز ثابت کرد که اروپا، حتی در زمان باقی ماندن در برجام، هیچگاه حاضر به تقابل عملی با آمریکا یا جبران خسارات ایران نشد. این حقیقت که خروج آمریکا و بیعملی اروپا هیچ عایدی برای ایران نداشت، به روشنی ضعف ساختاری این توافق را عیان کرد.
۴. قطعنامه ۲۰۲۵ و بازگشت غرب به اصل خویش
در خرداد ۱۴۰۴، شورای حکام با پیشنهاد سه کشور اروپایی قطعنامهای علیه ایران تصویب کرد؛ قطعنامهای که حتی با وجود تداوم همکاریهای فنی ایران و مخالفت روسیه و چین، تنها هدفش پروندهسازی و فشار جدید بود. اروپا بار دیگر به جای دیپلماسی، ابزار فشار و تهدید را برگزید؛ رویکردی که طی دو دهه گذشته، جز تشدید بیاعتمادی و بنبست، نتیجهای نداشته است.
اکنون و پس از عیان شدن تهدید مکانیسم ماشه و ناکارآمدی کامل سازوکارهای حمایتی برجام، مطالبه جدی افکار عمومی و نخبگان آن است که دولت و مجلس به طور قاطع به این زیاده خواهیها پاسخ محکم و عملی دهند و تجربیات گذشته را دوباره تجربه نکنند.
اروپاییها نشان دادهاند که در تمام این سالها شریک دزد و رفیق قافله بودهاند و از هیچ اقدامی علیه منافع ملت ایران کوتاهی نکردهاند و در دوسال اخیر نیز با روابط نزدیک و حمایت از رژیم صهیونیستی، یک تقابل آشکار و غیرمستقیم را در قبال ایران در پیش گرفتهاند.
همچنین دولتهای یازدهم و دوازدهم باید امروز پاسخگوی افکارعمومی باشند که این ریسک بزرگ و نتایج زیانبار آن را چرا محاسبه نکرده بودند. تجربه تاریخی بدعهدی اروپا و غرب، بار دیگر ثابت کرد که تعامل با بدعهدان، بدون ضمانت و ابزار بازدارنده، سرانجامی جز خسارت و فشار بیشتر برای ایران نخواهد داشت.
این مسیر، نیازمند بازنگری اساسی در رویکرد سیاست خارجی و درسگیری از گذشته است تا دیگر منافع ملی در تکرار تجربههای تلخ هزینه نشود.
انتهای پیام/