بحران معنا؛ زنگ خطر برای نخبگان حوزه و دانشگاه
به گزارش خبرگزاری آنا، وحدت حوزه و دانشگاه بهعنوان راهبردی بنیادین در پیشرفت علمی و فرهنگی کشور، بر همافزایی دانش دینی و علوم دانشگاهی برای پاسخگویی مؤثر به مسائل واقعی جامعه تأکید دارد؛ وحدتی که فراتر از مناسبتها و شعارها، بر گفتوگوی علمی، تولید دانش بومی و تربیت نیروی انسانی متعهد و متخصص استوار است و با پیوند عقلانیت علمی و معارف اسلامی، میتواند زمینهساز حل چالشهای اجتماعی، فرهنگی و تمدنی و تقویت مرجعیت علمی جمهوری اسلامی ایران شود.
بر همین اساس و با هدف تبیین هرچه بیشتر مفهوم وحدت حوزه و دانشگاه، به سراغ محسن حبیبی، دانشیار فلسفه و کلام اسلامی دانشگاه علامه طباطبائی رفتیم که مشروح این گفتوگو را در ادامه میخوانید.
کلمه «وحدت» در مسئله وحدت حوزه و دانشگاه به چه معنایی به کار رفته است؟
اگر وحدت به معنای یکسانسازی یا ادغام و اتحاد باشد، نادرست و غیرعلمی است؛ چرا که دو نهاد مختلف به دو منظور متفاوت تأسیس شدهاند، تاریخچه متفاوتی دارند، روششناسی، زبان تخصصی و حتی اهداف آموزشی آنها کاملاً متمایز است؛ بنابراین به نظر نمیرسد ادغام این دو و اتحاد به معنای یکسانسازی درست و مفید باشد.
اما، اگر وحدت به معنای نوعی همسازی و تعامل واقعبینانه تلقی شود، این معنا امکانپذیر است. این وحدت نهتنها شدنی است بلکه یک نیاز محسوب میشود. لازم است یک ارتباط نظاممند، محترمانه و هدفمند بین این دو نظام آموزشی برقرار شود و تعامل معرفتی در قالب گفتوگوها، مانند گفتوگوهای کلامی و اجتماعی درباره مسائل روز، و هم تعامل در حوزه روششناسی؛ به گونهای که نقاط قوت و ضعف هر دو طرف بازشناسی شود؛ صورت بگیرد. در این صورت، هم دانشگاه و هم حوزه علمیه از این تعامل سود خواهند برد.
تعامل نهادی نیز در این میان ضروری است. البته این تعامل نهادی در سالهای پس از انقلاب، بهویژه در سالهای اخیر، افزایش یافته است. تعاملات نهادی میان این دو نهاد آموزشی باسابقه در ایران، بهویژه حوزه علمیه با قدمت طولانی، میتواند به مراتب گستردهتر و اثرگذارتر باشد.
معنای سومی که به نظر من برای وحدت قابل طرح است، همگرایی در اهداف و غایات است؛ اتحادی در اهداف که معنایی آرمانی دارد. اگر بتوانیم در این مسیر حرکت کنیم، آنگاه میتوان انتظار تحقق جامعه اسلامی پیشرفته، حل مشکلات کشور و حتی تمدنسازی نوین اسلامی را از دل این نوع وحدت داشت.
معنای چهارمی که گاه به کار برده میشود، رفع گسستها و خصومتهاست که معنای حداقلی وحدت است. از این مرحله عبور کردهایم و وارد مرحله واقعبینانه تعامل شدهایم؛ هرچند در بُعد آرمانی هنوز فاصله زیادی داریم.
امروزه وحدت حوزه و دانشگاه بیشتر یک شعار تاریخی است یا یک پروژه زنده و قابل اجرا؟
بله، تا حدی آنچه مدنظر بوده هنوز تحقق نیافته است. به دلایل مختلف، بسیاری از اهداف ما در این زمینه محقق نشده و همین عدم تحقق، برخی را دچار ناامیدی کرده است؛ بهگونهای که این مفهوم را صرفاً یک شعار تاریخی میدانند.
در برخی موارد، این موضوع صرفاً تکرار شده، در سخنرانیها مطرح شده، اما به سمت یک تحول نهادی عمیق و گسترده حرکت نکردهایم. در اسناد بالادستی اقداماتی صورت گرفته، اما در عمل تحول چشمگیری رخ نداده است. گاه نیز در هر دو سوی ماجرا اراده نهادی قوی وجود نداشته؛ مقاطعی افراد علاقهمند این موضوع را پیش بردهاند، اما اراده نهادی پایدار در هر دو ساختار کمتر دیده شده است.
از سوی دیگر، پارادایمها و زبان مشترک نیز بهطور کافی شکل نگرفته است. در برخی رشتههای دانشگاهی نزدیک به حوزه علمیه، مانند الهیات، فقه و حقوق یا فلسفه اسلامی، قرابتهایی وجود دارد، اما در بسیاری از رشتهها، حتی در علوم انسانی مانند روانشناسی، جامعهشناسی یا مدیریت و بهویژه در رشتههای فنی و مهندسی، فاصله قابل توجهی مشاهده میشود. این گسست معرفتی و واژگانی، مسئله را حادتر کرده است.
نکته دیگر آن است که به سمت حل مسائل مشترک پیش نرفتهایم. موضوعاتی مانند اقتصاد، مسائل روانشناختی، محیط زیست و موارد مشابه، بهدرستی بهعنوان مسائل ملموس و مشترک در میان قرار نگرفتهاند تا هر دو طرف درباره آنها به گفتوگو و ارائه راهحل بپردازند. به همین دلیل، برخی تصور میکنند این مفهوم صرفاً به یک شعار تاریخی تبدیل شده است، در حالی که به نظر میرسد همچنان یک پروژه نسبتاً زنده است، هرچند با سرعتی کمتر از انتظار.
مسیر زندهشدن وحدت حوزه و دانشگاه
در این میان، میتوان از تجربههای موفق سالهای گذشته همچون کرسیهای آزاداندیشی، رشتههای میانرشتهای و پژوهشهای مشترک بهعنوان پل ارتباطی استفاده کرد. فرصت مهم دیگر، ظهور نسل جدید در میان طلاب و دانشجویان است؛ نسلی که میتواند حلقههای مشترک و طبیعی ایجاد کند و واسطی میان حوزه و دانشگاه باشد، چرا که بسیاری از دغدغههای آنها مشترک است.
البته اگر بخواهیم این ارتباط عمیقتر شود، لازم است در درون هر دو نهاد تحولاتی ایجاد شود تا پیوند در روشها، گفتمانها و اهداف شکل بگیرد. مسئله نهایی در این میان، دغدغه تمدنی مشترک است. اگر این دغدغه بهصورت مشترک در هر دو نهاد شکل بگیرد، ارتباطات بهصورت طبیعی تقویت خواهد شد و میتوان امیدوار بود این پروژه از حالت شعار تاریخی خارج شده، زنده، پویا و عملیاتی شود.
چگونه تحولات علمی و اجتماعی نسل جدید در حوزه و دانشگاه میتوانند بدون از دست دادن هویت مستقل خود به زبان مشترک برسند؟
این مسئله مستقیماً به هویت دو نهاد حوزه و دانشگاه بازمیگردد. این نهادها، بهعنوان نهادهایی باسابقه و تأثیرگذار، مرزهایی دارند که همان مرزها هویت آنها را شکل میدهد؛ اما اگر بیش از حد بر این مرزها پافشاری شود، ارتباطی شکل نخواهد گرفت.
پل گمشده حوزه و دانشگاه؛ گفتوگو بر سر مسائل واقعی جامعه
لازم است پلهایی برای ارتباط دو طرف ایجاد شود. یکی از این مسیرها حرکت از مسئله مشترک به سمت زبان مشترک است. تا زمانی که زبان مشترک و قابل فهمی میان حوزه و دانشگاه شکل نگیرد، نمیتوان به ارتباطی تعاملی، سازنده و پیشرونده امیدوار بود. راه دستیابی به این هدف، گفتوگو حول مسائل عینی و پیچیده جامعه است.
برای مثال، دانشگاهها در مسئله «خانواده» دانشگاهها در حوزههای روانشناسی، جامعهشناسی، حقوق و سایر علوم انسانی فعالیت دارند و از سوی دیگر، حوزه علمیه نیز در فقه خانواده، اخلاق اسلامی و مباحث مرتبط نقشآفرین است یا در موضوع محیط زیست، علوم طبیعی و مهندسی در کنار فقه محیط زیست و فلسفه طبیعت در اسلام قرار دارند. همچنین در حوزه هوش مصنوعی، دانشگاهها از منظر فنی و مهندسی و حوزه از منظر اخلاق فناوری، فلسفه ذهن و مسائل معرفتی میتوانند مکمل یکدیگر باشند.
تقویت سواد دوگانه در نسل جدید؛ گام عملی وحدت حوزه و دانشگاه
در چنین موضوعات مشترکی، لازم است گروههای کاری مشترک شکل گیرد تا بهتدریج اصطلاحات مشترک، فهم زبانی مشترک و در نهایت تعامل مؤثر ایجاد شود. همچنین ایجاد سواد دوگانه در نسل جدید حوزه و دانشگاه ضروری است؛ بهگونهای که طلاب با دروس دانشگاهی و دانشجویان با مبانی علوم اسلامی آشنا شوند. ایجاد رشتههای علوم انسانی تطبیقی، پروژههای کانونی با مدیریت مشترک، دانشنامههای موضوعی، نقد متون کلاسیک بهصورت دوطرفه، تأسیس نهادهای میانجی، نشریات مشترک و اندیشکدههای موضوعمحور نیز از جمله اقدامات دستیافتنی در این مسیر است.
در نهایت، این مسیر میتواند به تولید علم منتهی شود؛ تولید علمی که با حفظ هویت، ارتباطی مستحکم میان حوزه و دانشگاه برقرار کند و پاسخگوی این پرسش باشد که وحدت حوزه و دانشگاه چگونه میتواند از سطح مراسم و تفاهمنامهها عبور کرده و به آزمونی واقعی در حل مسائل علمی و اجتماعی امروز تبدیل شود.
آیا وحدت حوزه و دانشگاه عمدتاً در سطح مراسمها و تفاهمنامهها باقی مانده است و کدام مسئله اجتماعی یا علمی میتواند مصداق واقعی این وحدت باشد؟
باید گفت این نقد وارد است. میپذیرم که بسیاری از موضوعاتی که مطرح میشوند، اگرچه در قالب تفاهمنامههای جدی بیان میشوند، اما تلاشها در بسیاری موارد به نتایجی که مدنظر بوده منتهی نشده است.
بهنظر میرسد حرکت به سمت یک «مسئله اجتماعی یا علمی عینی» میتواند مسیر را بسیار تسهیل کند. برای مثال، بحث «الگوی سالم و پایدار خانواده» یک مسئله مشخص، واقعی و قابل آزمون است. خانواده در جامعه امروز ما با چالشهای بزرگ در تغییر ساختار خانواده از حالت گسترده به هستهای در دنیای مدرن گرفته تا پیامدهای گسترش رسانههای نوین مواجهه شده است.
معضلات خانواده امروز ابعاد متعددی دارد؛ بُعد اجتماعی آن شامل افزایش نرخ طلاق، کاهش تمایل به ازدواج و تغییر نقشهای جنسیتی است. در بُعد حقوقی، گاه ناسازگاریهایی میان فقه سنتی و مطالبات برآمده از علوم نوین مانند روانشناسی، جامعهشناسی و حقوق بشر مدرن بروز میکند. این مسائل در فضای رسانهای مطرح میشوند، اما اغلب بدون دریافت پاسخهای دقیق و اقناعکننده از سوی عالمان دینی و دانشگاهی باقی میمانند. از سوی دیگر، بُعد اخلاقی و تربیتی خانواده نیز با چالش جدی مواجه است.
افزایش بحران معنا در نسل جدید؛ ضرورت ورود نخبگان دینی و دانشگاهی
امروز جامعه ما با یک بحران بزرگتر مانند بحران معنا نیز روبهروست. نسل جدید در بسیاری موارد نمیداند؛ چرا باید ازدواج کند یا تشکیل خانواده دهد. مسئله تربیت نیز با مشکلات عمیق مواجه شده است. بهنظر من، باید پروژههایی از این جنس طراحی شود و کارگروههای ملی شکل بگیرد؛ کارگروههایی متشکل از فقهای متخصص در حوزه خانواده، استادان دانشگاه، روانشناسان خانواده، جامعهشناسان، حقوقدانان و فیلسوفانی که در حوزه حکمت عملی و فلسفه اجتماع کار کردهاند.
چنین ترکیبی میتواند راهبردهای تحکیم و پایداری خانواده را ترسیم کند؛ راهبردهایی که هم پاسخگوی نگاه حوزه و دانشگاه باشد و هم بر تلفیقی از مبانی اسلامی، جامعهشناسی و فلسفه استوار باشد. در این صورت، میتوان الگویی به جامعه ارائه داد که از نظر حقوقی با قوانین سازگار باشد، اقناع اجتماعی ایجاد کند و بهتدریج بسیاری از مشکلات خانواده را کاهش دهد و این یک مسئله قابل حل است.
اخلاق هوش مصنوعی؛ میدان جدید وحدت حوزه و دانشگاه
نمونه دیگر، مسئله «اخلاق هوش مصنوعی و حکمرانی داده» است. در این حوزه نیز هم دانشمندان دانشگاهی، هم فقها و هم فیلسوفانی که بهصورت عمیق روی این مسائل کار کردهاند، باید کنار یکدیگر قرار بگیرند. خروجی چنین همکاریهایی زمانی معنا پیدا میکند که به حل مسئله منجر شود؛ در آن صورت میتوان گفت وحدت حوزه و دانشگاه بهصورت واقعی تحقق یافته است.
از دیگر مسائل عینی جامعه، بحران محیط زیست و بحران آب است؛ مسئلهای که امروز بهطور مستقیم با آن دستوپنجه نرم میکنیم. حل این بحران تنها با همکاری مشترک حوزه و دانشگاه ممکن است؛ هم دانشمندان باید راهحلهای علمی، فنی و مدیریتی ارائه دهند و هم فقها با تکیه بر فقه محیط زیست، مفاهیمی همچون مصلحت، امانتداری انسان در برابر طبیعت و نهی از اسراف را بازخوانی کنند. اینجا حتی مسئله «حقیقت وجود انسان» و نسبت آن با محیط زیست مطرح میشود. اگر فیلسوفانی که در این حوزه کار کردهاند حضور داشته باشند، ابعاد وجودشناسانه، علمی و دینی مسئله در قالب یک پروژه مشترک قابل بررسی خواهد بود.
چنین پروژههایی خروجی عملی دارند؛ نه صرفاً تفاهمنامه. اینها مسائلی هستند که مردم جامعه مستقیماً با آن درگیرند. مسئله جمعیت نیز از همین جنس است؛ مسئلهای چندبعدی و پیچیده که جامعه ما آن را با گوشت و پوست خود احساس میکند. پیر شدن جمعیت یک واقعیت است و جوانی جمعیت، مطالبهای عقلانی و درست است؛ اما راهحل آن ساده و صرفاً تبلیغاتی نیست. این موضوع نیازمند رویکردی چندجانبه است که در آن حوزه، دانشگاه، رسانهها و نهادهای مختلف اجتماعی در کنار هم قرار بگیرند تا بتوان این مسیر را بهدرستی پیش برد.
وحدت حوزه و دانشگاه زمانی محقق میشود که بر حل مسائل عینی و ملموس جامعه متمرکز شویم؛ مسائلی که خروجی عملی، قابل سنجش و اثرگذار در زندگی مردم داشته باشند.
چه عواملی مانع تحقق مؤثر وحدت حوزه و دانشگاه شده است؟
مهمترین و مانعسازترین عامل، تفاوت در روششناسی است؛ تفاوتی که خود به اختلاف در نظامهای معرفتی منجر میشود. چرا که هر روش، به نوع خاصی از معرفت و آگاهی میانجامد و وقتی این تفاوتهای معرفتی وجود دارد، بدون گفتوگوی سازنده و مستمر درباره مسائل عینی، شکافها عمیقتر نیز میشود.
در این میان، کشف و تبیین نسبت میان رویکردها اهمیت ویژهای دارد. علوم جدید بر کشف رابطههای علی تأکید دارند و در سوی دیگر، حوزه علمیه روششناسی خاص خود را مبتنی بر پذیرش منابع شرعی و دینی، از جمله قرآن کریم، بهعنوان منبع معرفت دنبال میکند. هنگامی که این دو رویکرد در کنار یکدیگر قرار گیرند و عالمان علوم انسانی عمیقاً منابع دینی و متون شرعی را بپذیرند، نوع استنباط و تحلیل بهطور جدی متأثر خواهد شد.
ترس هویتی؛ دیوار نامرئی میان حوزه و دانشگاه
در سطح فرهنگی نیز موانعی وجود دارد؛ از جمله نگاههای محافظهکارانه یا ترس از تهدید هویتی. گاهی این تصور شکل میگیرد که نزدیکشدن به حوزه، هویت دانشگاهی را تضعیف میکند و در مقابل، تعامل با دانشگاه نیز به معنای فاصلهگرفتن از هویت حوزوی یا حتی سکولارشدن تلقی میشود. این انگهای فرهنگی، ارتباط را از ریشه دچار اختلال میکنند و مانع گفتوگوی حقیقی میشوند.
در رابطه با موانع ساختاری و انگیزشی، باید گفت که این بخش نسبت به گذشته تا حدی کمرنگتر شده است. امروز نشریات مشترک، پذیرش متقابل مدارک و برخی سازوکارهای همپذیری میان حوزه و دانشگاه وجود دارد؛ هرچند همین ارتباطها نیز میتواند بسیار گستردهتر و عمیقتر شود.
به نظر میرسد رفع این موانع، بیش از هر چیز، نیازمند حکمرانی کلان و فرادستگاهی در حوزه دانش، علم و خردورزی است؛ حکمرانی که نهادهای عالی در آن، علاوه بر اصلاح قوانین، به دنبال خروجیهای اجتماعی، فرهنگی و عینی باشند. کار علمی و وحدتآفرین باید «روی زمین» اتفاق بیفتد، نه در حد شعار و توافقهای کلی.
در نهایت، اگر مسئله روششناسی حل شود، بهتدریج با تقویت نهادهای مرزی، اندیشکدههای مشترک و اتاقهای گفتوگوی مسئلهمحور، میتوان به ایجاد زبان مشترک و تولید خروجیهای ملموس برای جامعه دست یافت.
اگر بخواهیم ثمره وحدت حوزه و دانشگاه را در حل مسائل واقعی جامعه بسنجیم، کدام مسائل اجتماعی یا علمی امروز میتواند آزمون جدی این وحدت باشد؟
موفقیت این وحدت، در گرو انتخاب درست مسائل است؛ مسائلی که چندبعدی، فوری، مبتنی بر نیاز جامعه و دارای ابعاد ارزشی، اخلاقی و علمی باشند. زمانی که یک مسئله واقعی جامعه در کانون توجه قرار گیرد، هر دو نهاد ناگزیر به گفتوگو و همکاری میشوند.
بحران معنا؛ ریشه پنهان آسیبهای روانی نسل جوان
برای نمونه، بحران سلامت روان و معنویت در میان نسل جوان، یکی از جدیترین مسائل امروز جامعه است. افزایش مصرف مواد مخدر و روانگردانها، ریشه در بحران معنا، هویت و هدف در زندگی دارد؛ پرسشهایی که بسیاری از آنها بیپاسخ ماندهاند. دانشگاه باید از طریق روانشناسی، روانپزشکی، علوم اعصاب و جامعهشناسی وارد عمل شود و در کنار آن، حوزه با ظرفیتهای فلسفی، الهیاتی، عرفانی، اخلاقی و فقهی خود پاسخهای عمیق و معناساز ارائه دهد.
در چنین تعاملاتی میتوان به مدلهای مشترکی دست یافت که تابآوری روانی و معنوی را در مدارس، دانشگاهها، محیطهای کاری، خانوادهها و حتی فضای کسبوکار تقویت کند؛ مدلهایی که مبتنی بر دادههای علمی و در عین حال هماهنگ با ارزشهای دینی باشند.
نمونه دیگر، مسئله اخلاق هوش مصنوعی و اخلاق دادهها است؛ موضوعی که نیازمند ورود جدی هر دو طرف است. مباحثی، چون حریم خصوصی، عدالت، غایت فناوری و نسبت آن با انسان، بدون پشتوانه الهیاتی و فقهی قابل حل نیست. در مقابل، دانشگاه با تخصصهای مهندسی، حقوق فناوری، فلسفه اخلاق و علوم انسانی میتواند چارچوبهای اجرایی و علمی لازم را فراهم کند. خروجی چنین همکاریای میتواند اسناد حکمرانی اخلاق هوش مصنوعی با هویت ایرانی ـ اسلامی باشد که هم مبنای قانونگذاری داخلی قرار گیرد و هم قابلیت ارائه بینالمللی داشته باشد.
مسائل دیگری نظیر توسعه پایدار، تعادل محیط زیستی، نهاد خانواده در دنیای معاصر و اخلاق پزشکی نیز از جمله حوزههایی هستند که نقطه تلاقی واقعی حوزه و دانشگاه را شکل میدهند. در نظام سلامت، تصمیمهای اخلاقی و پزشکی، بدون حضور همزمان فقه، الهیات، اخلاق زیستی و علوم پزشکی، به نتیجه قابل قبول نخواهد رسید. زمانی که این همافزایی شکل بگیرد، حتی ساختار کمیتههای اخلاق در بیمارستانها و دستورالعملهای درمانی نیز متحول خواهد شد.
اینها موضوعاتی هستند که وحدت واقعی را رقم میزنند؛ وحدتی که در متن مسئله، تولید زبان مشترک میکند و خروجی آن بهطور مستقیم در زندگی مردم اثرگذار است.
انتهای پیام/


